نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

ارایشگاه زنانه!

 

این که خانوما موجودات فوق العاده ای هستن که بر همگان واضح و مبرهن ه... 

این که زن موجودی ناشناخته است رو هم که تقریبا همه قبول دارن فکر کنم... 

اما امروز من نه می خوام اندر تجلیل مقام شاخص زن بنویسم و نه روحیه فمنیستی دارم برای احقاق حقوق زنان... 

صرفا یک مشاهده...یک خاطره ی شخصی... 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 

دیروز همراه ابجی خانوم رفتم ارایشگاه...(البته با کلی اصرار٬اخه من هیچ کاری اونجا نداشتم و رفتن به ارایشگاه همراه سپیده معادل با دور ریختن ۳-۴ ساعت وقت بی زبون تو جوب اب!

بابا جون زحمت کشیدن و ما رو تا جلوی در ارایشگاه رسوندن. 

زنگ و زدیم و رفتیم بالا...(به خاطر حفظ مسائل امنیتی از توصیف سر و وضع اعضا و محیط ارایشگاه صرف نظر می کنم)   

 

ساعت ۱۲ بود٬ابجی خانوم کارشو شروع کرد. 

من هم رو یکی از صندلی ها نشستم و از تو کیفم جزوه ی اپیدمیولوژی ام رو دراوردم و خودم و مشغول کردم... 

مشتری ها یکی پس از دیگری وارد می شد... 

مدتی که گذشت٬صحبت ها گل انداخت. 

که من دوست دارم  سر فصل مباحث مطرح شده تو این تایم رو براتون بیارم: 

 

ـ موضوع:چهلم شوهر خانوم ... 

 

تیتر مباحث مطرح شده:  

 با ۲ تا بچه حالا می خواد چی کار کنه؟ بابا اخه مرد بیچاره انقدر از دست زنش حرص خورد که عاقبت مرد! زن بر و رو داری هستا٬حتما همین روزا باز شوهر می کنه..(.و خیلی چیزهای دیگه که من حتی روم نمیشه بنویسم شون!)

ـ موضوع:نامزدی فرحناز جوون

تیتر مباحث مطرح شده: 

اااا؟ جدی؟ حالا پسره کی هست؟ مهریه اش چه قدره؟ نمی دونی چند ملیون جهاز دادن؟ 

ارایشگاه کجا می ره؟ اه! چرا اونجا؟ دختر سیمین جوونم رفته بود اونجا٬طفلکی حسابی صورت اش رو خراب کرده بودن! حلقه اش و چند خرید؟ ۵/۲؟ مگه پسره کارخونه دار نیست؟ باید بیشتر از اینا خرج می کرد! عروسی نمی گیرن؟ مگه دختره عیب و ایرادی داره؟ زن بیوه رو هم انقدر بی سر و صدا نمی برن خونه اش و ... 

ـ موضوع:صفحه گذاشتن پشت سر شوهراشون.(تو این زمینه کاملا نوبت رو رعایت کردن... )

تیتر مباحث مطرح شده: 

از ظاهر اقایون بگیرید تا اینکه مشکوک ان به منشی دفترشوهراشون...  و صد البته بحث داغ مادر شوهر و خواهر شوهر

(نتیجه گیری:به مرد جماعت نباید رو داد!) 

-موضوع: فال  

مباحث مطرح شده: معرفی کلی فالگیر و تعریف کردن جلساتی که رفته بودن... 

و ... 

انقدر اراجیف شنیدم اون روز که حالم از خودم و یدک کشیدن جنسیت ام بهم خورد.جالب اینجاست که این خانوما اکثرا تحصیل کرده بودن و فقط با جواهراتی که به خودشون اویزوون کرده بودن می شد یه تهران و سیر کرد... 

 

به کجا داریم میریم؟  

نکته جالب بعدی... 

خانوما با موهای فر میومدن و کلی پول می دادن و موهاشون و صاف می کردن... 

خانوما با موهای صاف میومدن و کلی پول می دادن و موهاشون و فر می کردن...  

خانومه ابروهاش صاف بود٬به ارایشگر کلی سفارش می کرد که اونو ۸ کنه.. 

خانومه ابروهاش ۸ بود و اصرار داشت که صاف صاف براش درست اش کنه...  

خدا جون این چه دنیایی ه؟! 

 

بهشت زیر پای کیاس؟ 

یاد جلسات زن در جهان معاصر افتادم...یاد حرفایی که اقیون اساتید در راستای تجلیل از مقام و منزلت زن از دید فرهنگی٬اجتماعی٬فلسفی٬عرفانی و ... زده شده بود... 

یاد حضرت فاطمه... 

یاد خودم... 

یاد افراط یاد تفریط... 

 ـــــــــــــــــــــــ 

ساعت ۴ (!!!!!) رسیدیم خونه.هدف سپیده عزیزم فقط و فقط خوشحال کردن همسر محترم اش بود...اما... 

عکس العمل اقایون تو این زمینه ها هم بسیار بسیار قابل توجه ه!  

 

پ ن۱: از تمام خانوم های محترم و عفیفه ای که این وبلاگ و می خونن عذر می خوام.ان شا الله که از این بلاها و افات دور باشن...  

پ ن۲: عید قربان و به همه ی دوستان تبریک می گم.شرمنده ام که پست به این بی ربطی گذاشتم... 

ولی جدا تو گلوم گیر کرده بود... 

خدا هدایت مون کنه...

نظرات 11 + ارسال نظر
داود جمعه 6 آذر 1388 ساعت 20:55 http://y

سلام
باز خوبه این پست رو یه خانوم نوشته چون اگه یه آقا نوشته بود سر و کارش با کرام الکاتبین بود.(خنده)
عید سعید قربان بر شما و خانواده محترم مبارک.

سلام اقا داوود
حقیقت تلخ ه!اما باید پذیرفت! :دی
عید بر شما هم مبارک باشه.
یا علی

هدی جمعه 6 آذر 1388 ساعت 21:44

سلام س-ف جان
جدا باید به خدا پناه می بردی و از خدا طلب صبر میکردی...

من موندم غیر این حرفها چیزه دیگه ای تو مغزشون نمیگذره
که بهم بگن..
منم دلم پره از این رفتار و گفتار بعضی ها..

عید قربان بر شما مبارک

دعاتون میکنم دعام کنید:)

سلام...
:)
بعید می دونم با دعای من کار به جایی می رسید...من که قطع امید کردم..
:دی
عید شما هم مبارک
چشم! به روی چشمام!
:-*

نوژن جمعه 6 آذر 1388 ساعت 21:46 http://hamishesabz.blogsky.com

عیدت مبارک عزیزم
خوشحال شدم از اینکه به این حقیقت تلخ توجه شد

عید شما هم مبارک
اما من اصلا خوشحال نبودم...
:(
در ضمن٬به خونه ی خودتون خوش اومدید

مهرداد شنبه 7 آذر 1388 ساعت 00:42 http://manam-minevisam.blogsky.com

سلام
اول از همه عیدتون مبارک
تو آرایشگاهای زنونه چی چه خبره!!!!! آرایشگاهی که من میرم سکوته سکوته اینگاری کتابخونه رفتی!!

سلام
عید شما هم مبارک
:) کتابخونه خیلی خوبه! قدرشو بدونید!

yashar شنبه 7 آذر 1388 ساعت 01:16 http://www.market2iran.com

سلام . من هر روز به وبلاگت سر میزنم . واقعا دست طلا ، به منم یه سری بزن خوشحال میشم

سلام.لطف دارید.
یا علی

ونوس شنبه 7 آذر 1388 ساعت 01:29 http://trytowrite.blogsky.com

در اینکه خدا باید هدایت‌مون کنه شکی نیست ولی آیا ما هدایت پذیر هستیم یانه؟؟؟؟مساله این است!

:دی
خدا هدایت پذیرمون کنه!

shiva شنبه 7 آذر 1388 ساعت 11:49 http://tazegi.blogsky.com

خیلی صمیمی می نویسی!
دیروز دوستان پیشنهاد دادن بریم دعای عرفه
اما...
از کوتهی ماست که دیوار بلند است!

:)
از کوتهی ماست که دیوار بلند است!

خوده خوم شنبه 7 آذر 1388 ساعت 12:38 http://www.khodamokhodam.blogsky.com

سلام
عیدتو هم مبااارک

خونه خودتم کثیف نکن
بیخیال...!!!

سلام خانوم
ممنون
می شه بی خیال شد؟ اخه می ترسم این مرض مسری باشه و یه روز خدایی نکرده٬زبونم لال دامن ما رو هم بگیره!
؛)

مریم شنبه 7 آذر 1388 ساعت 14:28 http://www.yeklebarai.blogsky.com

ممنون که بسر زدی خانومی
خیلو وبلاگت مطالب رو صمیمی مینویسی
بت تبریک میگم

ممنون
:)

امین شنبه 7 آذر 1388 ساعت 19:25 http://elahi-gahi-negahi.blogsky.com/

سلام
فقط می‌تونم بگم خدا به ما آقایون رحم کنه! :):):)
"بهشت زیر پای کیاس؟ " از این جمله خوشم اومد.

سلام
جدا از خدا می خوام یه خوب شو نصیب تون کنه و گر نه...
:دی
ممنون

رستگار دوشنبه 9 آذر 1388 ساعت 00:49 http://saghiye-simin-sagh.blogsky.com

سلام
دست رو دلم نذار که خونههههه! :(
هر بلایی که در طول تاریخ سر این خانوما اومده بلاشک تقصیر کوته فکری خودشونه ( البته بلانسبت خودم و شما و بقیه دوستان :) )

سلام
۸۰٪
:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد