نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

گالیور

 

دو سه سال پیش بود...

با عزیزی در بهشت زهرای تهران بودم...

می گفتم : دل بسته ی هیچ چیز و هیچ کس نیستم...

سبک ِ سبک...

فکر می کنم از همان روزها شروع شد...

داستان گالیور را یادتان هست؟

به یک خواب خرگوشی شیرین فرو رفتم...

وقتی بیدار شدم، با طناب دلبستگی،به زمین بسته شده بودم...

درست یادم نیست،گویا گالیور تلاش کرد که بندها را پاره کند،

من اما جای خوابم به غایت نرم بود و گویا نغمه ای برایم لالایی وار می سرود...

خواب نبودم،

اما هشیار هم ،نه..

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امروز در بیداری ام خواب اسمان را دیدم...

شوق پرواز...

دلم برای بالهایم تنگ شد...

عزم پاره کردن بندها را دارم...

می خواهم بدوم،

بی انکه از مفهوم خستگی چیزی بدانم...

بپرم،

بی انکه بدانم می شود دلبسته ی زمین و زمینی ها بود...

باید با زمینی ها بود،زندگی کرد،دوستشان داشت...

اما وابستگی،نه!

ما ز بالاییم...

باید به بالا برویم... 

 

پ ن۱: شده انقدر طبیعی لبخند مصنوعی بزنی که خودت هم باورت بشود به غایت شادی؟ 

پ ن۲:امروز متوجه شدم حس هایی تو زندگی وجود داره که حتی از بستنی پیچ پیچی هم به مراتب خوشمزه تره... 

اونقدر خوشمزه که لذت خوردن بستی به چشم ات نیاد... 

نظرات 37 + ارسال نظر
امین سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 21:08 http://elahi-gahi-negahi.blogsky.com/

سلام
ای بابا! این چه وضعشه،بعد از چند روز که اومدم کلی مطلب اشک آور خوندم. شادی از بزرگترین نعمت‌های خداست، دلیلی نداره مومن خدا غمگین باشه.این هم برای عوض شدن فضا:

وقت شناسی‌ !
در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود.
در روز موعود، مهمان سیاستمدار تاخیر داشت و بنابرین کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای مستمعین صحبت کند.
پشت میکروفن قرار گرفته و گفت: ۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم.
انگار همین دیروز بود.
راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت.
به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌ و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد.
آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بوده‌ام و این شهر مردمی نیک دارد.

در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد.
در ابتدا از اینکه تاخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت که به یاد دارد که زمانیکه پدر پابلو وارد شهر شد، او اولین کسی‌ بود که برای اعتراف مراجعه کرد!

روزگارت باد شیرین
copyright 2010,Fatemeh khanoom

سلام...
واقعا شرمنده ام٬اصلا دوس ندارم خدایی ناکرده کسی و ناراحت کنم...
اما چه کنم...روزها کمی سنگین تر از معمول شده و شما جبرا به تحمل قدری از اون از طریق این نوشته ها هستید...
الهی امین
ــــــــــــــــــــــــــــــ
داستان کوتاه فوق العاده بود!
ممنون
:)

یه آشنا سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 21:11

سلام
یکی از دوستان تو وبلاگم به من گفت نکنه افسرده شدی؟
حالا من این حرف رو به شما میزنم نکنه شما دپرس شده باشین؟ این پستای اخیرتون یه جوراییه... سرده...!

سلام٬
دپرس و نمی دونم...اما موافقم قدری سرد شده...

سید امیرحسام سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 21:22 http://gharogati.blogsky.com/

سلام
حالتون خوبه س.ف خانم؟
ببخشید کمتر نظر میذارم! اما بروز که میشید حتما پستاتون رو میخونم.
به نظر من
این غم- غم عشقه! همون عشقی که خودتون گفتید.
عشق به پرواز ...
من که با خوندن پستاتون دلم قرص تر میشه!
دعا کنید که به منم یه مقدار از این غم ها بدن!

می خواستم این شعر زنده یاد سلمان هراتی رو تو وبم بزنم اما اینجا زودتر میذارمش!


سجاده ام کجاست؟
می خواهم از همیشه این اضطراب برخیزم
این دلگرفتگی مداوم شاید،
تاثیر سایه من است،
که این سان گستاخ و سنگوار
بین خدا و دلم ایستاده ام
سجاده ام کجاست؟

با آرزوی خوشی و تندرستی.

صبح نزدیک است و ...

سلام اقا سید
شکر خدا خوبم.شما همیشه به بنده لطف داشتید.ممنون
ـــــــــــــ
غم؟اونم از جنس غمای دل من؟
بلا به دور....
براتون دعاهای قشنگ تری می کنم...
ـــــــــــــــــــ-
شعر عالی بود...
یک دنیا ممنون

سیدامیرحسام سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 21:41

راستی این فونتتون هم خیلی بهتر شد!{خنده}
اونجوری که پیش میرفتی باید رحمت خرید عینک برای دوستان رو می کشیدید! اونوقت خرجتون یه مقدار زیاد میشد هان!{خنده}

صبح نزدیک است و ...

این اعتراض رو خانوم مهرگان هم به بنده داشتن....
راست اش این مطلب رو تو ورد تایپ کردم و فراموش کردم فونت اش رو تغییر بدم٬
یه جورایی توفیق اجباری بود!
به نظر شما فونت کوچیک بیشتر به قالب ام نمی یاد؟!

داود سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 22:35 http://yaran1388.blogsky.com

سلام خانم س.ف

بابا بیا پایین...ول کن اون بالارو (به قول سید خنده)

چه کنم مردم از بس ین پست ها رو خوندم و حرفی برای گفتن نداشتم...

تو رو خدا یه لبخند طبیعی طبیعی بزنید...

یا علی

سلام اقا داود
واااقعا شرمنده ام! :(
چه کنم...گاهی دل نوشته ها این جوری می شن دیگه...
از خدا شادی های عمیق و پایدار برام بخواید تا پستای خوب خوب بذارم براتون! :)
یا علی

نیما۱۳۹۴ سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 22:56

من جات باشم با پسر ریس کارخانه بستنی پیچ پیچی وصلت می کنم

متاسفانه بستنی پیچ پیچی هایی که من دوس دارم و کارخونه تولید نمی کنه!

Enkratic سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 23:50

بستنی های پیچ پیچی ریشه در باور توا دارند
وقتی که دو سیخ سادگی را برایت می آوردند
و تو برای پرواز
یک بال از عزیزت عاریه می کنی
و
ناگاه
به زمین می افتد ..
.
.
پی نوشت:
حتی نیتون هم "جادبه" را نفهمید ...

شاعر می فرماید:
اقا حمید اقا چو قلم به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
ـــــــــــــــــــ
اگه دو تا کامنت قوی دیگه مثل این کامنت تو وبلاگم گذاشته بشه باید در وبلاگم رو رسما تخته کنم!
:)
ــــــــــــــــــ
من فیزیکم همیشه بهتر از ریاضی ام بوده!
امان از ...

رستگار چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 00:21 http://saghiye-simin-sagh.blogsky.com

سلام بانو
حال و احوال؟
می گم حسابی افتادید تو خط شخصیتای کارتونی هاا! سیندرلا... گالیور...
پیشنهاد می کنم یه پست هم درباره جودی ابت بذارید! احساس می کنم به شخصیتتون بخوره :) من که خیلی شخصیتشو دوست دارم. در ظاهر خنده رو٬ اصلا از چهرش نمی تونید به غم درونش پی ببرید ولی غمش تو حرفای دلش غوغا می کنه٬‌اونم یه غم قشنگ!

شادی و خنده داقعی رو براتون آرزو می کنم
یا حق

سلام خانوم گل٬
شکر خدا هنوز زنده ام! ؛)
جودی ابت؟!
نفرمایید خانوووم!موقع پخش این کارتون جذاب مادر بنده هم خیلی اصرار داشتن این وصله رو به ما بچسبونن! :دی
ممنون
در پناه حق

هدی چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 12:11 http://elmoservat.blogfa.com

سلام س-ف جان
با این حرفتون شدیدا موافقم
"دوست داشتن اما وابستگی نه"
اصلا وابستگی نداشتن یه حس خیلی قشنگیه !
من که دارم مثل شما تلاش میکنم براش...
یعنی اگه روزی برسه که من بتونم پا روی همه ی دلبستگی های زندگیم و وابستگی های اطرافم بزارم اون روزو جشن میگیرم
دوست دارم آزاد باشم ..خیلی آزاد...آزاد بودن قدرت میخواد..

اون عکس رو با یه سایت آپلود کردم امیدوارم بتونبن ببنین

http://www.atings.com/uploads/1262827451.gif

شما اسمشو (اسم عکس رو) بزارین "توهم زندگی".

امیدوارم خوشتون بیاد اگه دیدین دوس دارم نظرتونو بدونم
موفق باشید.
یا علی.

سلام عزیز
بله٬حس زیباییه! کاملا موافقم!
کلا تلاش خیلی چیز خوبیه! ؛)
ـــــــــــــــــــــــ
گل دختر٬این عکس فوق العـــــــــــــــــــــــــــــاده بود...
واقعا تحسین برانگیز و پر از حرف.(اسم انتخابی تون به غایت با مسما بود)جدا لذت بردم.ممنون
یا علی

فرناز چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 14:07 http://www.enteeghal.blogfa.com

سلام.خوبید؟
دپرسسسسسسسسسسس شدم
داشتم افسردگی هم میگرفتم .(خدا رحم کرد)*شوخی*
خیلی از وبت خوشم اومد
به من هم سر بزن . دوست دارم نظرتو راجع به تبادل لینک بدونم


یا حق

سلام.شکر خدا خوبم!
دپرس چرا؟ خدا نکنه!!
ممنون
میام خدمت تون
در پناه حق

س.ح چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 15:18

سلام..
خیلی ایده عاله یعنی میشه؟؟

سلام...
امیدوارم که بشه...

ع.ر.وطن دوست پنج‌شنبه 17 دی 1388 ساعت 12:14 http://123tamam.blogsky.com

سلام!

پاره کردن بندها؟!!!
شما میتونید!
امتحان میکنیم!

1 و1و1 2و2و2 3و3و3...... مسابقه محله! :دی

اینا رو ول کنید! اگه بخواید گالیوری زندگی کنید اگه از بند هم رها شید باید هی از دست کاپتان لیچ در برید!!
یا اینکه اسیر اون کوتوله نا امید بشید!

فقط پهلوونای ایرونی رو عشقه!! یه یا علی میگن و زنجیر پاره میکنناااا!!!

چی گفتم !؟ :دی


در هر صورت دعا برای بهروزیتون میکنم

یا علی

سلام...

فکر کنم با چند دور تسبیح یا علی گفتن هم کار من راه نمی یوفته!
ممنون
یا علی

سیدامیرحسام جمعه 18 دی 1388 ساعت 19:49

سلام
حالتون خوبه س.ف خانم؟
از یک طرف به خاطر اینکه اجازه نظردهی برای پست آخریتون نذاشتید- این اجازه رو به خودم نمیدم که بپرسم منظورتون از پست بالا چیه!
از طرفی هم ...
نمیدونم؟!!
کاری که از دستم بر نمی یاد فقط می تونم دعا کنم البته اگه آبرویی باشه.
انشاالله هر اونچه که خیرتونه همون بشه.

صبح نزدیک است و ...

سلام
شکر...
دعا کنید٬ما تو این دنیا لااقل می تونیم از تنها دارایی مون استفاده کنیم...
لا یملک الی ادعا...

Enkratic جمعه 18 دی 1388 ساعت 21:22 http://enkratic.persianblog.ir

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا...در گلو شکست
..
.

خدا گفت:زمین سردش است.چه کسی می تواند زمین را گرم کند؟
لیلی گفت:من
خدا شعله ای به او داد.لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت.
سینه اش آتش گرفت.خدا لبخند زد.لیلی هم.
خدا گفت:شعله را خرج کن.زمینم را به آتش بکش.
لیلی خودش را به آتش کشید.خدا سوختنش را تماشا می کرد.
لیلی گُر می گرفت.خدا حظ می کرد.
لیلی می ترسید.می ترسید آتش اش تمام شود.
لیلی چیزی از خدا خواست.خدا اجابت کرد.
مجنون سر رسید.مجنون هیزم آتش لیلی شد.
آتش زبانه کشید.آتش ماند.زمین خدا گرم شد.
خدا گفت:اگر لیلی نبود،زمین من همیشه سردش بود

س.ح جمعه 18 دی 1388 ساعت 22:51

سلام
http://www.wiids.co.uk/wp-content/uploads/2009/07/shaun-the-sheep-relaxed.jpg

خوفی س جونم..
ببین برات چی اوردم..
راستی
من میییییییییییییی دونم تو میتونی

اگه گفتی کی اینجوری حرف میزد تو گالیور..

سلام عزیز
ممنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــون ام!!!!!!!!!!!!
اممممم
همون اقاهه دیگه...
راستی اسم اش چی بود؟

سهیل جمعه 18 دی 1388 ساعت 23:38 http://daypic.blogfa.com

سلام خانم س . ف

چیکار می کنید با بی معرفتیهای من...

خودمونیم شمشیر از رو بستینا...

بابت غیبت طولانیم ببخشین... پیلیز ...

چرا صبح طلوع نکنه ؟؟؟
شاید یکی محتاج این طلوع ها باشه ....
نکنه منظورتون اینه که به چشمای شما طلوع نکنه...

التماس دعا.

یاعلی.

سلام
.
.
.
.
قهرم باهاتون اقا سهیل!

۳۰۱۰۴۰ شنبه 19 دی 1388 ساعت 00:59 http://301040.blogsky.com

دیدی کامنت دونی رو بارونی کردم!؟
:)
راستی...
تا خود صبح بودم تا طلوع کرد...

مطمئنی که فقط کامنت دونی و بارونی کردی؟
:(
...

سهیل شنبه 19 دی 1388 ساعت 23:58 http://daypic.blogfa.com

سلام.

تازگیها سنگ دل شدین.... برای هرکس ممکنه مشکلاتی پیش بیاد که نتونه ازجاش تکون بخوره...
در هر حال مختارید.

یاعلی.

سلام
سنگ دل؟
بی دل شاید اما سنگ دل...
فکر نمی کنم!
ان شا الله خدا مشکلات زندگی همه رو حل کنه!
یا حق

سهیل یکشنبه 20 دی 1388 ساعت 22:29

سلام.

خب...همین هم جای شکر داره...

پس بسم الله...

احساس می کنم که باید به ۳۰۱۰۴۰ احسنت بگم...

التماس دعا.

یاعلی.

سلام
:)
۳۰۱۰۴۰؟ احسنت؟ چه طور مگه؟
یا حق

سهیل دوشنبه 21 دی 1388 ساعت 01:03

سلام.

بماند... شاید در آینده گفتم...

یاعلی.

سلام٬

دم رو غنیمت بشمارید بهتر نیست؟ ؛)

یا حق

مهدی دوشنبه 21 دی 1388 ساعت 16:00

سلام خوبی
۱)این که کامنت دونی رو بارونی کردی من دوست ندارم!شرمنده من گیج میشم ضمن این که با این فضای وبلاگ ما آفتاب میخوایم!
از پست ناسپاسی تا حالا نیومده بودم شرمنده!قرار بد از همون پست به بعد واست میل بزنم چند تا مطلب بهت بگم نشد!باز هم شرمنده!
و اما بعد ...........................
ارجیح میدم الان چیزی نگم اما فقط توجه داشته باش هر چیزی در حد خودش خوبه !و دلتنگی به اندزه نیاز و حضو ر به مقدار کافی و نبودن متناسب با بودن ووووووووووووووووووووووووووو
خیلی حرف داشتم یادم رفت!
ما بهم نیاز داریم و به دعای هم و به حضور نبوده هم و به حس حضور هم حتی اگه ماه به ماه مسافت هم رو فاصله داشته باشیم روح ما به یاد هم لبریز میشه
خدا به همراهت

سلام٬خوبید؟ خوبم.
۱)چرا؟ بارون خیلی خوبه که!
بله٬گویا باید اندازه نگه داشت که اندازه نکوست....اما گویا تعریف من از تعادل خیلی با بقیه فرق می کنه!
ممنون

رستگار چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 13:02 http://saghiye-simin-sagh.blogsky.com

سلام س-ف عزیزم
کجایی شما؟!
دل دوستان براتون تنگ شده!

انشااله هر جا و مشغول هر کاری هستی دلت خوش باشه و لبت خندون ؛)

در پناه حق

سلام عزیز
همین جاهام. زیر سایه ی سنگین زندگی...
لطف دوستان به صورت مستدام همیشه شامل حال من بوده٬ممنون که انقدر خوبید و بهم لطف دارید.

حق نگه دارتون

مهدی چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 16:01

سلام خوبی
یه سر بزن به خونه انکراتیک
عجب این آدم من یکی تعبیر میکنه!این دلنوشته دستیش محشره!خلاصه همه حرفایی که می خواستم واست میل کنم البته به تعبیر من با اجازه صاحب خونه اصلیش بخونش بارها و بارها
من لان تو ۲۶ هستم!!!!!!!!!

سلام.خوبید؟ خوبم.
یه سر یزنم؟؟ ما خونه زاد اونجاییم! ؛)
ــــــــــــــــــ
دوست ندارم بزرگ شم٬پختگی همون قدر که به ادم چیز می ده ادم و شارژ می کنه...البته شاید قدری بیشتر!
از ۲۶ سالگی تون راضی این؟ دلتون برای داشتن گلشن تنگ نشده؟!

[ بدون نام ] چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 17:14

:-*
2ta

:)
۲.۳۷ تا!

[ بدون نام ] چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 21:01

ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست

با ما مگو بجز سخن دلنشان دوست


حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود

یا از دهان آن که شنید از دهان دوست

....



اسم که نذاشتین٬کاش لااقل مرجع ضمیرها رو مشخص می کردین! :)

هدی پنج‌شنبه 24 دی 1388 ساعت 23:49

سلام س-ف جان

پستاتون رو خصوصی کردین و کامنت دونی رو برداشتین برای هر اظهار نظری..ولی با اجازتون ما میایم این پست ها رو میخونیم و چیزی جز سکوت نداریم که اینجا بزاریم و بریم..
ولی در کل به دل پاکتون غبطه میخورم ..بدون تعارف...
...

دعا یادتون نره لطفا ..
چه قد خوب که انسان مالک چیزی نیست جز دعا..
دعایی که می تونه برای میلیون ها فرد کنه..
دعاهای میلیونی.

سلام عزیز
دل پاک؟

التماس دعا

[ بدون نام ] جمعه 25 دی 1388 ساعت 00:57

bazam 2ta
:-*

فقط ۲ تا؟

سهیل جمعه 25 دی 1388 ساعت 01:05 http://daypic.blogfa.com

سلام.

چرا قسمت نظراتتونو بستین؟؟؟
معنیش اینه که حوصله شنیدن ندارین یا ....

ببخشید ولی فکر کنم یکم افسرده شدین....

التماس دعا.

یاعلی.

سلام

من همیشه حوصله شنیدن دارم٬حتی وقتی حوصله ی خودم و ندارم...

افسرده؟ سنگ دل؟ دیگه چی اقا سهیل؟ ؛)

یا حق

د جمعه 25 دی 1388 ساعت 13:38 http://personalnotes.mihanblog.com/

سلام
-نظر بدم؟ ندم؟ بدم؟ ندم؟...؟!
-خب اگه میخواست که نمیگفت ساکت! پس تو هم چیزی نگو!
-آخه خیلی از مطلبش خوشم اومد، میگی نگم بهش؟ تازه طالب قبلی را خوندم و چیزی نگفتم اما از این یکی خیلی خوشم اومده.
-خب بگو، فوقش میگه نمیتونه یه حرف توی دلش نگه داره دیگه!
.....
از مطلب «پازل دین» تون خیلی خیلی خوشم اومد. نمیگم تایید میکنم، چون گاهی ما خالقمون را درست نمیشناسیم و نیاز داریم که یه چیزایی را بشنویم. اما از این مدلی نگاه کردن خیلی خوشم اومد.
سطح بالا مینویسید.
التماس دعا

سلام دوست خوبم٬
:)
سطح بالا؟
دعام کنید

سیدامیرحسام جمعه 25 دی 1388 ساعت 16:39 http://gharogati.blogsky.com/

سلام
حالتون خوبه؟
میگم س-ف خانم مثل اینکه یادون رفته اون تیک اجازه نظر دهی رو بذارید!{خنده}
البته شایدم مال کنترل پنل شما دیگه تیک نداره!

میگم دیگه فقط بخونیم؟
باشه. فقط می خونیم.

اون موقعی که دستاتون رو به آسمونه - رفقا رو هم فراموش نکنید.

صبح نزدیک است و ...

سلام اقا سید
شکر خدا٬خوبم.
:دی
چشم.
یا علی

د جمعه 25 دی 1388 ساعت 18:11

سلام
آدمایی که حرف را میشنون و راحت از کنارش رد میشن، نه به این معنی که چیزی یاد نگیرن، نه! یعنی به حدی قوی هستند که به خاطر دیگران و سریع تغییر نمیکنن برام جذابن؛ افرادی که روی دوستی هاشون در حد دوستی حساب میکنن؛ کسانی که بیش از حد لازم توی دوستی ها و بوخورد ها تکیه و اعتماد نمیکنن و در عوض وجود خودشون براشون ارزشمند و مهمه در عین حفظ افتادگی ... به نظرم هم جذاب هستند هم زندگی خوبی دارند و هیچوقت بیش از حد ناراضی و نگران نمیشن.
دوستی دارم که چنین خلق و خویی داره. برای خیلی ها دوست داشتنیه! فکر میکنم شما هم ار این دست آدمها باشید.
بله، سطح بالا؛ شاید به همین حرفایی که گفتم برمیگرده، شاید.
التماس دعا (از اینکه برای دعا کردن التماس میکنم حس بدی ندارم. به نظرم خیلی قشنگه. چون دعا کردن طرف مقابل برای من قبل از اینکه به نفع من باشه برای خودش قشنگه. ;) آخه هیچ جا ندیدم این عبارتو بگید. همین طوری گفتم ...)

سلام خانوم خانوما
:)
شاید!
دعا یادتون نره! (شما تو دلت بخون التماس دعا!)

امین جمعه 25 دی 1388 ساعت 20:01 http://elahi-gahi-negahi.blogsky.com/

بخندید تا دنیا بهتون بخنده:
http://fc01.deviantart.com/fs13/f/2007/077/2/e/Animator_vs__Animation_by_alanbecker.swf

حتماْ ببینید تا روحیه‌تون تغییر کنه

اگه نخندید چی؟
:)
نتونستم این لینک و ببینم.

سهیل جمعه 25 دی 1388 ساعت 20:12 http://daypic.blogfa.com

سلام.

+ کاش می دونستم چی شده ...
- یعنی نمیدونی؟؟ !!
- گر دانی و پرسی خطاست .
+ پس شاید سکوت چاره گر شود ...
+ ........

التماس دعا.

یاعلی.

سلام
:)
دعام کنید.خیلی

امین جمعه 25 دی 1388 ساعت 22:51 http://elahi-gahi-negahi.blogsky.com/

سلام دوباره
براتون میل می‌کنم، واسه من که خیلی باعث انبساط خاطر شد.

سلام!
نمی شه!!!

یاسین شنبه 26 دی 1388 ساعت 00:22 http://www.sooryas.blogsky.com

ممنون که کامنت گذاشتی برام. به نوشته های محشر شما نمی رسه

:)

سهیل شنبه 26 دی 1388 ساعت 22:02 http://daypic.blogfa.com

سلام.

مگه شما نمی گید که آماده شنیدن هستین....خب... ما کجا حرف بزنیم؟؟؟ .... توی روزهای رفته... یکم خنده داره که آدم توی تاریخ حرف بزنه...

پس از این به بعد همهمون قسمت نظرات را باز میذاریم تا صدای همدیگرو بشنویم ... شاید یکی باشه که نیاز به ابراز داشته باشه...مگه نه؟؟؟

التماس دعا.

یاعلی.

سلام...

اقا سهیل برای پست جدیدم که قسمت نظرخواهی رو باز گذاشتم!

می شنوم...بفرمایید!

هدی یکشنبه 27 دی 1388 ساعت 10:45 http://elmoservat.blogfa.com

سلام س-ف جان
برای من امکان نظر دهی نیست تو کامنتدونی پست اخیر وبلاگتون..
ناچارا و اومدم دراین کامتندونی وبلاگ شما نوشتم امیدوارم ببنین..
دعا کنین خریداراتون خدا باشه .مثل شهداکه رفتند و خریدارشون خدا بود
میخوام یه دعا کنم شما آمینشو بگین:
اللهم ارزقنی توفیق شهادت فی سبیلک ...
یا علی.

سلام...

الهی امین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد