نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

تن آدمی شریف است!!

بلاخره دل کوچولوی سپیده خانوم هم طاقت دوری از خونواده رو نیاورد و  خونه خودشون و دادن رهن و به اجاره نشینی ی نزدیک خونه ی مامان جان راضی شدن.

پریروز اسباب کشی بود.

از روز قبل اش مهناز رفته بود کمک اش و من چون فاینال داشتم سعادت کمک به ابجی خانوم رو از دست دادم.

تقریبا عصر بود که رسیدیم.وقتی می خواستم 3 طبقه رو بیام بالا یه نگاه فنی به پله ها انداختم...

اخه واسه منی که روزانه کلی پیاده روی می کنم و هفته ای چند ساعت فعالیت سخــــــــــــــــت  بدنی (!!!!) دارم کمی عجیب بود.پله های خونه همیشه نفسم و می گرفت و کاملا حس می کردم به زانو هام فشار میاد.

اهاااان.با 2-3 واحد نقشه کشی پاس شده به این نتیجه رسیدم که ارتفاع پله ها بیش از حد استاندارد (استاندارد ارتفاع پله 18-20 سانت هست گویا) وفاصله ی پاگرد ها هم قدری طولانی تره.تو همین افکار مهندسی بودم که رسیدم جلوی در واحدشون.

داماد جان زنگ زد بود به یه شرکتی و در خواست ماشین گنده با چند تا کارگر رو داده بود.ما که رسیدیم نیم ساعت بعدش ماشین اومد با 3 تا کارگر(خیلی فکر کردم تا یه کلمه ی قشنگ تر براش پیدا کنم اما ...).

وسایل همه تو کارتن بودن و اقایون باید زحمت حمل شون تا پایین.گذاشتن شون تو ماشین.اوردن شون تا طبقه دوم خونه ی جدید رو می کشیدن.

دو تا از اقایون تقریبا 45 ساله بودن و یکی دیگه یه جوون 22-3 ساله بود با یه پوست افتاب سوخته (که این روزا انگار خیلی رو بورسه و دوستان کلی هزینه می کنن تا این رنگی شن) و یه جثه متوسط اما بسیـــــــــــــــــــــــار قوی.

من تو اتاق مشغول جمع و جور کردن اسباب بودم که یه مقداری از وسایل و بردن پایین.وقتی اومدم بیرون نوبت یخچال فریزر ریسده بود.باورم نمی شد!!! دور یخچال یه یارچه پیچیدن و گذاشتن اش رو دوش اقا جوونه!!! یه نفـــــــــــــــــــــــری!!!!

باورتون نمی شه.راستی راستی داشتم سکته می کردم!! و بعد از اون اجاق گاز.ماشین لباسشویی و .. هم به همین منوال رفت پایین.

واقعا از شدت ناراحتی حالم بد شده بود...ما کلی واحد پاس کرده بود که توش شرایط استاندارد کار رو توضیح داده بود...چه قد پروژه ارایه...

اما این یعنی چی؟؟

از اقا مهران پرسیدم اینا چقدر پول می گیرن برای این کار؟؟ گفت: روزی 20-25 تومن برای هر کارگر...

مغزم داشت سوت می کشید...یاد بچه هایی افتادم که دارن ماهی 70-80 تومن می دن پول باشگاه تا هیکل شون بشه عین این اقاهه...

یاد جزوه ی ایمنی و کار افتادم ...یاد سطر سطر مضرات بلند کردن بار سنگین.یاد خودم وقتی تو باشگاه مربی وزنه ی دو کیلویی رو دادد دستم.

یاد غیرت مردونگی...

یاد اون جوونکی که با چهار ستون بدن سالم داره تکدی گری می کنه...

یاد اون اشنایی که هر ماه می ره چین و تایلند و کلی لباس میاره و خانوم اش می گفت سود خالص اش رو هر لباس می شه چیزی حدود ..

اون روز بچه ها بهم خندیدن. اخه نشسته بودم تو اتاق و واسه اقاهه و افرادی از این دست که برای به دست اوردن یه لقه نون حلال مجبورن تن بدن به این سختی ها اشک ریختم...

نمی دونم...

چی بگم...

با اشک ریختن من و غصه خوردنم شرایط زندگی اینا درست نمی شه...غمی هم از غم دلشون کم نمی شه...

تو نظرم بود بیام ریشه یابی کنم و بگم مشکل از کجاست...

اما...

نه من توانایی دارم و حتی بر فرض وجود توانایی هم چه فایده؟

کی باید کاری بکنه؟

کدوم دست توانایی هست که بیاد و این طبقات ساخته ی دست انسان رو بشکنه و عدل رو برقرار کنه؟

دلم اون روز خیلی گرفت...

خیلی...

چیزی به تولد منجی عالم بشری نمونده...

بیاین برای ظهورشون...

شما دوستان وظیفه تون رو خوب می دونید.

منم دعا کنید.

پ ن1) شرمنده ی دوستان هستم اگه کم پیدام.دسترسی به اینترنت به صفر رسیده!! الانم از کافی نت مزاحم تون می شم.

پ ن2) خدا خیـــــــــــلی مهربون و باحاله!!!

انقدر تفریحات و سرگرمی های نو دست اول ریخته تو زندگی ام که جدی جدی وقت سر خاروندن هم ندارم.

پ ن3)کربلاای هامون هم به سلامتی اومدن.

پ ن4) دوست تون دارم!!!!

نظرات 23 + ارسال نظر
۴۰۰ یکشنبه 3 مرداد 1389 ساعت 17:52 http://400.blogfa.com

سلام س-ف
به امید روزی که متن تمام پیامک‌ها یک جمله باشد و آن: مهدی آمد.

د یکشنبه 3 مرداد 1389 ساعت 18:51

سلام.
:)

از همون متنایی که باهاشون باهاتون آشنا شدم....مثل چند ماه پیش، هم پخته هم ....
عجیب، خیلی عجیب منو یاد یه دوست قدیمی میندازید :)

دعاتون میکنم...
در پناه حق

هدی یکشنبه 3 مرداد 1389 ساعت 18:57

سلام س-ف جان
خدا رو شکر بالاخره چشممون به جمال تون روشن شد
و آپدیت کردین :)
منم گاهی اوقات به خاطر چیزایی که می بینم از ته قلبم ناراحت می شم تنها کاری که ازم برمیاد دعاست .نمیدونم دعای ما به کجا میرسه ولی دعا می کنم ...
میلاد صاحب الزمان(عج) پیشاپیش بهتون تبریک عرض می کنم ...
..
التماس دعا

م.ا. (همکلاسی) یکشنبه 3 مرداد 1389 ساعت 22:34

سلام عزیزم
چقدر دلم برات تنگ شده، نمی دونی، زیادتااااااااااااااا
با خوندن این پست حالم گرفته شد، ما آدما بیشتر اوقات زندگیمونو به معنای واقعی دور از هم زندگی می کنیم:(((

[ بدون نام ] سه‌شنبه 5 مرداد 1389 ساعت 12:32 http://beithaghvsfarzin.blogsky.com/

سلام.
خانوم س چندتا جملس که یه چند ماهیه خرخرمو چسبیده.
نمی دونستم کجا و به کی بگم. دیدم اینجا بد نیست.

-خیلی وخته واقعا از خدا مرگ می خوام.
-الهی هیچ مسافری از رفیقاش جا نمونه.
-تو را در این شهر زن و فرزندی نخواهد بود.
- وای از روزی که جسم شرمنده روح شود.
-عزیز علی عن ارالخلق و لا ترا.



راستی تو جمله زیر عبارت تکدی گری غلطه.
یاد اون جوونکی که با چهار ستون بدن سالم داره تکدی گری می کنه...
باب تفعل مترکب بالفعل نمیشه . یعتی پسوند فعلی نمی گیره.




گروه آموزشی ولی زاده سه‌شنبه 5 مرداد 1389 ساعت 13:01 http://www.ghodrat.blogsky.com/

سلام :)

خانوم س-ف عزیز٬ بیاین اینو هیچ وقت از یادمون نبریم که همیشه آدمایی هستن که خستن. اینو از بابت مزاح نمیگم. یه حقیقته. یه سری آدما همیشه بودن٬‌هستن و تا روزی که عدالت سراسری برقرار بشه هم خواهند بود که در جایگاهی که باید نیستن. یا خیلی بالاترن و یا خیلی پایین تر. این یه حقیقته تو همه جوامع انسانی. منتها حس من اینه که شاید ناراحتی و غصه برای این ادما کاری نیست که باید ما انجام بدیم. شاید باید تلاش کرد. شاید باید درست کرد. شاید باید یه فکر اساسی کرد.
این عید عزیز رو بهتون تبریگ میگم و امیدوارم به حق مادر پهلو شکستش هرچه زودتر به فریاد«‌هل من ناصر ینصرنی»‌پاسخ بده.
اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب ازمان.

ع.ر.وطندوست چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 19:23 http://123tamam.blogsky.com

سلاام!

شاعر میگه:

تن ادمی شریف است به جان ادمیت؟!!

نه!!! همین لباس زیباست نشان ادمیت!!

خوب بعضی هم دوست دارن این شعر رو اینطور غلط بخونن دیگه!!

دیگه به تربیت بستگی داره! یکی مثل تیر اهن هم کشش رو تحمل میکنه و هم فشار رو !یکی مثل طناب فقط کشش رو تحمل میکنه! یکی هم هیج کدوم رو!

عیدتون مبارک باشه!
خیرشو ببینید الهی!

زنده باشید

یا علی

زهرا جمعه 8 مرداد 1389 ساعت 08:59 http://sarehajar.blogsky.com

سلام منو یادت میاد؟

بابالنگ دراز شنبه 9 مرداد 1389 ساعت 16:23 http://khateratebarani.blogsky.com

عمق درد های جامعه خیلی بیشتر از اینا هستش
فقط یه چشم باز میخواد که مثل شما ببینه
ولی کو چشم بینا
=====================
ازت کلی شاکیم
باهام قهری ودیگه بهم سر هم نمیزنی

شبنم یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 10:16

خوبی سعیده؟:-)

[ بدون نام ] چهارشنبه 13 مرداد 1389 ساعت 17:07

سلام

فاطمه جمعه 15 مرداد 1389 ساعت 22:18 http://ghazal2005a.persianblog.ir

سلام س . ف جان
حالت چه طوره ؟ دقیقا این حس تو توی اسفند ماه موقع اسباب کشی من داشتم وقتی دیدم یه جوون تقریبا حدود ۲۵ تا ۳۰ ساله یخچال ساید بای سایدمون رو تنهایی گذاشت رو دوش و یا علی ... فکر میکردم فقط واسه یخچال اینکار رو کرد اما بعد دیدم تردمیل رو هم همین جوری حمل کرد و کلی وسایل دیگه ... منم واقعا شاخ درآوردم و تا چند روز به این فکر میکردم که با این درآمد کم چه طور تن به همچین کاری میدن ... درسته دقیقا هر کارگر روزی ۲۰ تا ۲۵ می گیره ... اما نرخ حمل یخچال و تردمیل هر کدوم جداگانه ۲۵ تا ۳۰ تومن هست . اینها واسه اینکه علاوه بر اون مبلغ ۲۰ ـ ۲۵ تومن چیزی بیشتر درآمد داشته باشند با هم سر اینکه کی یخچال و تردمیل رو حمل کنه کل کلی دارند .
ان شا الله این عدل برقرار میشه . این وعده خداست .
روزگارت باد شیرین ! شاد باش .

رستگار دوشنبه 18 مرداد 1389 ساعت 04:30 http://saghiye-simin-sagh.blogsky.com

سلام س- ف بانوی گل
خوبی شما؟!

من باب این پست:
خواستم یه چیزی بگم...
ولی سکوت بعضی جاها بهترین سخنه!!

"کدوم دست توانایی هست که بیاد و این طبقات ساخته ی دست انسان رو بشکنه و عدل رو برقرار کنه؟"
ظهور کن ای دست توانای تاریخ...

دوست دارم!
یا حق

سیدحسام دوشنبه 18 مرداد 1389 ساعت 17:07 http://www.shia-book.blogsky.com/

سلاااام...
حالتون خوبه؟
دیگه رفتید که رفتید ها!!

روحیه زیبایی دارید. من جای شما بودم حفظش می کردم!
خیلی ها رو دیدم که خیلی بی تفاوت از کنار این موارد عبور می کنن. می گن خوب تلاش نکرده و درس نخونده شده این دیگه!!!
فقط در همین حد فکر می کنن و نه بیشتر...


فقط باید گفت:
به امید ظهورش....

دیگه احساس میکنم اینجا تشریف نمی یارید!
البته میدونم که یرتون خیلی شلوغه.
انشاالله هرجا هستید سلامت و پیروز باشید.

ماه رمضون نزدیکه...
یه سر اون طرفا بزنید. چند تا فایل گذاشتم.
دعا یادتون نره.

صبح نزدیک است و ...

یه آشنا سه‌شنبه 19 مرداد 1389 ساعت 14:02 http://fellow.blogsky.com

سلام علیکم
بله! هر کس به طریقی دل ما می شکند...

دل شما هم با دیدن کار کارگر میشکند!

همیشه در طول تاریخ یه عده خوردن و خوابیدن و یه عده دیگه هم واسشون کار کردن! این شده جزو نظام طبیعت. هیچکاریش هم نمیشه کرد.
البته به نظر من بستگی به استعداد های افراد هم داره، یکی با بازوش کار می کنه، یکی با فکرش، یکی با هنرش و یکی هم با شکمش! این از قشنگی های طبیعته.
به نظرتون امام زمان بیاد دیگه هیچ کارگری نداریم؟

در هر صورت همینکه یه عده پیدا می شن که واسه اینا هم دل بسوزونن خودش خیلیه! خدا رو شکر.
یاعلی

بهاره سه‌شنبه 19 مرداد 1389 ساعت 14:58

سلام
کجا رفتی آخرش از دستت دق می کنیم
دسترسی به اینترنتم به صفر رسیده !!!!!!!!!!!!!!!!!
چند روزیست ما رانگران میداری
خدا خودش کمک می کنه

هدی پنج‌شنبه 21 مرداد 1389 ساعت 23:48

سلام س-ف جان
کجایی شما؟
در این ماه مبارک دعا برای هم یادتون نره لطفا...
در پناه حق سلامت باشید...

رستگار یکشنبه 24 مرداد 1389 ساعت 16:00 http://saghiye-simin-sagh.blogsky.com

سلام دوباره

س- ف جووون! شما هم نو ریسپانس تو پیجینگ؟!!! :))

رمضان اومد شما هم زودتر بیاید! :)

دعاگوییم شما هم ما رو فراموش نکنید!

در پناه حق

بابالنگ دراز یکشنبه 24 مرداد 1389 ساعت 19:13 http://khateratebarani.blogsky.com

دیگه فراموشمون کردی اره؟
عیبی نداه ما هم خدایی داریم و خداوندی
موفق باشی

سیدحسام یکشنبه 24 مرداد 1389 ساعت 21:12 http://www.shia-book.blogsky.com/

سلااام

قبول باشه...

التماس دعا

صبح نزدیک است و ...

رها دوشنبه 25 مرداد 1389 ساعت 15:46

سلام س.ف

تعجب می کنم شما تازه این جور چیزها رو دیدید؟

این قسمت خیلی خیلی خیلی خوب زندگی هاست!!!!!

پس معلومه از قشر مرف جامعه هستید از اون جور آدما که کلی تو رفاهنو............

حالا با دیدن یه آدم زحمت کش یهویی احساساتشون غلیان کرده!!!!! یه کم ناراحت میشن بعد فرداش!!نه چند دقیقه بعدش همه چیز یادشون میره!!!

نه آقا جون این هارو واسه کسی تعریف کن که شما هارو نشناسه!!

پوزش از سراحت لحجه!!!

سید پنج‌شنبه 28 مرداد 1389 ساعت 07:37 http://www.shia-book.blogsky.com/

سلااام...
قبول باشه.

انشاالله حالتون خوب باشه و پیروز در کاراتون باشید.

روز هشتم ماه ضیافت الهی هم اومد.

دوستان رو از دعای خیرتون فراموش نکنید.

یاعلی

صبح نزدیک است و ...

منتظر المهدی یکشنبه 7 شهریور 1389 ساعت 11:49 http://www.pakbaaz.blogfa.com

دوست عزیز سلام.
پس از چندمین حضورم در وبلاگ خوبتون،اولین باریست که مخاطبم شدید!
با یک سوال شروع میکنم و چشم انتظار جوابتون هستم.
آشنایی تون با دکتر تلوری به کجا انجامید؟آیا عضو گروهشون شدید؟آیا هنوز ارتباطی هست؟
کنجکاوی مرا ببخشایید.قصدم خیر است.
طاعاتتان مقبول.التماس دعا
منتظرم نازنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد