پدر بزرگ می گفت: خدا دو گوش داد و یک زبان. یعنی دو بشنو و فقط یکی بگو... دو صد شنیدم و هیچ نگفتم... گذشت٬ خیلی گذشت... خواستم بگویم٬ نه یکی...خیلی کم...شاید به اندازه ی دل کوچکم... گوشی نبود... نبود٬ خیلی نبود... دل کوچکم حسابی سنگین شد... حرفهایم در پنجره ی چشمانم ذوب می شد و فرو می ریخت... خدا برایم دو گوش شنوا فرستاد... شنید٬ خیلی شنید... خالی شدم٬ از خودم... امروز سبک قدم می زدم... خیلی سبک٬ شاید به سبکی قاصدک رویاهایم... - دیشب باران امد٬خیلی من باران و خالق باران و باران گونه ها را بسیار دوست می دارم... |