لحظات ملکوتی تابستان

 

 آخ جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــون!! 

بلاخره تابستون هم به ما رخ نمایاند!! 

مُردم بس که درس خوندم!! اخه چه قدر درس؟ این جوون بیچاره تفریح هم می خواد خوب!! 

دلمون خوش بود به این ۳ ماه تابستون که اونم ۱ ماه اش رو ازمون غصب کردن! خدا از سر تقصرات شون بگذره!! خدا باعث و بانی اش رو رحمت کنه... 

از غر زدن که بگذریم باید واسه این کمتر از ۲ ماه باقی مونده یه برنامه ی درست و حسابی بریزم ... 

امممم ...خوب چه کنم حالا؟  

یه کار..یه کار جدید...یه کار جدید پر هیجان....یه کار جدید پر هیجان مفید....

بخوابم؟؟  

نه٬تو فصل امتحانات به اندازه ی کافی خوابیدم... 

کتاب بخونم؟؟ 

اونم که همیشه به قوت خودش باقی ه... 

پیاده روی٬ورزش٬شنا؟ 

اونام همه هستن.اما مگه چند ساعت هفته ام رو پر می کنن؟ 

 

شما کار دیگه ای به نظرتون نمی رسه؟ 

منتظر نظرات سازنده تون هستم. 

فقط قربون دست تون٬یه کم سریع تر که تا چشم به هم بزنیم این دو ماه هم تموم شده... 

 

 

پ ن) یه خانواده ای رو می شناسم که تو جمع خودشون٬امروز یعنی روز تولد حضرت عباس رو *روز برادر* نام گذاری کردن و به این بهونه به داداش شون کادو می دن. 

منم به رسم اونا این روز قشنگ و به همه ی دوستان بلاخص برادرایی نازنینی که به این خونه سر می زنن تبریک می گم. 

ان شا الله سقای کربلا یار و یاورتون باشه.  

پ ن)تقویم می گه این روز رو به یمن وجود حضرت عباس٬روز جانباز نام نهادن(!!) 

یه تبریک کاملا خاص و سفارشی هم برای اقا داود عزیز دارم. 

امیدوارم که سایه شون سال های سال روی سر ما جوونا و خانواده ی محترم شون باشه.  

 

پ ن)جمع کثیری از فامیل های درجه یک و دو من الان در کربلا هستن... 

تماس گرفتم می گم نایب و زیاره همتون باشن. 

ان شا الله سال دیگه این موقع همه ی اونایی که این صفحه رو می خونن بین الحرمین باشن.