شب چهارم

یا او


میگویند ٤ یکی از اعدادیست که سرّ زیادی در خود جای داده است. عناصر اربعه، تسبیحات اربعه و ... 

من نیز در این چهارمین شب حال و هوای دیگری دارم. حال و هوایم از غربت می آید. احساس غریبی میکنم در این شهر غبار آلوده... بی تو، ....   بی هجوم هجاهای حضور گرم تو...

دور از تو این جهان رنگ و بوی بهاری ندارد. درختان شکوفه می کنند و برگهای سبز سر از لاک خود در می آورند. اما... اما... بهارِ جان من... وقتی که بینایی را از کسی بگیری ...


نور چشمم؛

امروز جایی بودی که با شنیدن نامش خون در رگهایمان به خروش می آید و از یادش این ناتوان بدنهایمان سست تر میشود...

کوفه... 

شهر جور، شهر جفا، شهر نامردمی... شهر علی، شهر فاطمه، شهر نخلستان، شهر چاه، شهر یتیمان و شهر شیر...

دیر زمانیست که از دیر شنیدن چهارده قرن فریاد " هل من ناصر ینصرنی" در خود مچاله شده ایم و گوش به فرمانیم. گوش به فرمان " طالب بدم المقتول بکربلا" و نام خود را منتظر گذاشته ایم...

فارق از اینکه به قول آن عزیز "حسین را نیز منتظرانش شهید کردند".


خدایا، تو را به آبروی صاحب این شبها قسم می دهیم، خدایا تو را به طفل لای دیوار و در مانده قسم میدهیم، که قدوم مارا، بر سر عهدهایمان ثابت دار... اهل کوفه نباشیم تا علی را تنها رها کنیم ...


یا علی