الوعده وفا... قبل از هر چیز از دوستانی که با نظرات شون منو کمک کردن تشکر می کنم.در ثانی٬خواستم متذکر شم که من به هیچ عنوان هیچ گونه توانایی و احیانا ادعایی در زمینه نوشتن به این سبک و سیاق ( که مستلزم قدری فکر کردن هست) ندارم. وقتی مطالب پربار و ارزشمند دیگر دوستان رو تو وبلاگ هاشون می خونم از گذاشتن همچین پست هایی ... بگذریم. می نویسم٬چون دوست دارم بعدها بدونم دراین برحه از زمان به مسایل چگو نه نگاه می کردم... بسم الله... به پست *فکر کنیم* دوباره نگاه کنید. الناس علی دین ملوکهم... اگر دقت کرده باشید٬گفتم چند وقتی است ذهنم درگیر این جمله شده... بگذارید به حساب نادانی ام٬اما من نتوانستم این سخن را منتسب به رسول الله بدانم.مخصوصا اینکه دوستان در نظراتشان به این مسئله اشاره کرده بودند که این حدیث (جدای درست یا غلط بودن) یک قانون است. مشکل من دقیقا همین جاست.به نظر من یا این جمله از پیامبر نیست و جز احادیث جعلی به شمار می رود یا بنا به شرایط مکانی و زمانی حدیث٬پیامبر نقدی تلخ بر شرایط جامعه ان دوران گفته است. مگر می شود مردم به دین پادشاهان شان باشند؟ قانون٬احکامی است که برای اداره بهتر یک جامعه انسانی در نظر می گیرند.که اطاعت از ان واجب است.برای مثال٬من فرهیخته باشم یا نباشم٬موافق باشم یا مخالف٬ملزم به اجرای ان هستم. به عبارت دیگر ما در قانون مداری تسلیم محض هستیم و جز تبعیت کاری نباید بکنیم. حال انکه٬دین امری است فطری و به طبیعت ما بر می گردد.ما در طبیعت خود نمی توانیم تابع باشیم.(در اصول دین نیز تابعیت و تقلید جایز نیست) هر انسانی منحصر به فرد است و سلایق و عقاید منحصر به فرد خود را دارد.وقتی می گوییم مردم به دین پادشاهانشان هستند٬دو حالت پیش می اید.یا این حالت حاکی از جور و غلبه حاکمان است که به نظرم بعد از مدتی بنا به نظریه دیالکتیکی٬این دین محکوم به شکست و نابودی است و یا بر اساس تربیت صورت گرفته.تربیت یعنی شکوفایی استعدادها.تربیت یعنی اموزش یک چیز به عده ای و مشاهده چیزهای مختلف در افراد. به نظر من تربیت یکسان هم لزوما نقش یکسان به وجود نمی اورد.اگر در جامعه ای همه یک نوع رفتار را می پسندیدند و انجام می دادند باید به مربی شک کرد.چون ادمی داده هاییرا که می گیرد با طبیعت و فطرت اش درمی امیزد و حاصل ان را بروز می دهد. و استبداد دقیقا عکس این است.یعنی حکم به یک چیز٬برای همه... نقش های یکسانی که این نوع تربیت به وجود می اورد تا زمانی که چوب معلم بالای سر ماست وجود دارد و مادامی که این اهرم قدرت برداشته شود٬شما به سمت سلیقه و عقیده خودتان(که ریشه در فطرت و طبیعت تان دارد)بر می گردید. به نظر من حدیث فوق نوعی ترویج استبداد است.پس یا جعلی است و یا در جایی خاص به منظوری خاص و غیر عام مطرح شده. از طرفی فرق عمده ان با احادیثی مثل: حاکمان هر زمان لیاقت مردم همون زمان هستند... اینه که در حدیث فوق این مردم هستن که که به شرایط جهت می دن٬نه لزوما قدرتی که در دست گروهی خاص هست. امیدوارم تونستم باشم مطالبی و که می خواستم بگم رو خوب مطرح کنم. پ ن۱:امروز سریر عزیز اومده بود دانشکده دیدنم... نبودم. حیف! دیدن بعضی از ادما جدا سعادت می خواد.ان شا الله خدا برای خونواده محترم اش حفظ اش کنه. |