دوست داشتم٬دیشب٬خوابت را ببینم... خواب ببینم که امده ای... عید است و بابا نوئل و حاجی فیروز هر دو با هم امده اند تا بهار و زمستان را در هم بیامیزند... دوست داشتم در خوابم٬ همه چیز از جنس ما بود... دوست داشتم من و تو را مثل برگ های پاییزی زیر پا له می کردیم... دوست داشتم٬با هم٬همه چیز را پاک کنیم... ما بمانیم و خدا... خورشید طلوع کرد٬ساعتم زنگ زد... هر چه فکر می کنم٬چیزی از خواب دیشب به یاد ندارم... شاید اصلا خواب ندیدم... شایدم دیدم و ... پ ن۱:دوست دارم هر شب خوابت را ببینم... حس می کنم جفا کارم اگر شب هایم را بی حضورت سر کنم... پ ن۲:اکثر ادم ها خوب اند٬ اما بعضی ها خیـــــــــــلی خوب اند. پ ن۳:همه جا نشان تو دارد... همه جا را فتح کرده ای... نیازی نیست٬به هر جا بنگرم...کوه و در و دشت... چشمهایم را که می بندم هم... ـ به دل نگیرید٬به قول MB: این نیز بگذرد... |