ترمز یا تقوی

 

نمی دانم٬عزیز تر و مهربان تر از خدا را میشناسید؟ 

بگذار اول اتمام حجتم را بکنم...این مطلب را برای کسانی می نویسم که داعیه ی دین داری دارند...خدا را می پرستند و گاه گاهی دم از او می زنند... 

انان که خالق خلقت را هو می دانند... 

با همان هایم... 

انها که روزانه با خود تکرار می کنند٬الله اکبر و نه حتی کبیر...همان ها که لا اله الا الله می گویند...همان ها که اگر گاها بحثی در این ابواب پیش بیاید از همه داناتر می شوند...همان ها که بدی دیگران را می بینند و نمی دانم٬گویا در مقام نهی از منکر٬ساعت ها نقدش می کنند وصغری و کبری می چینند که بدین دلایل٬کارت اشتباه بود و از مرز خدا تجاوز کردی... 

نمی دانم چه می شود٬که بشری با این بدین خدایی...گاه گاهی٬وقتی پای منفعت اش پیش می اید٬گویی دیگر نه خدا را می شناسد نه کلام خدا را نه فرستاده گان او را... 

شاید کلمه منفعت هم خیلی کلمه مناسبی نباشد.منفعت چیزی است که برای ادمی نفع داشته باشد.مگر می شود خالق ما و خالق هستی ما٬ما را از چیزی نهی کند و خیر ومنفعت ما در ان باشد؟ 

بگذریم... 

نمی دانم چرا...اصلا بیایید از گناهان کوچک و بزرگی که همه روزه مرتکب می شویم و برای ارتکاب هر یک٬هزاران دلیل بی دلیل کوچک و بزرک هم داریم٬بگذریم... 

خنده دار تر وقتی می شود که با عقل و منطقی که خدا داده٬می نشینیم٬فکر می کنیم٬تصمیم می گیریم و حتی عمل می کنیم...و به نظرمان هم خیلی صحیح و فصیح می اید. 

اما تصمیم و عمل و فعلمان پر است از نقاطی که مستقیما رو در روی خدا ایستاده ایم... 

نمی دانم٬تا به حال برایت پیش امده؟ 

چند وقت پیش با ادبیات خودم٬به کلمه ی تقوی فکر می کردم...به نظرم تقوی یعنی ترمز٬یعنی سرعت گیر... 

به نظرم هر کسی به اندازه ی خودش و داشته هایش در زندگی تقوا دارد.چه مسلمان باشد٬چه نباشد...گاهی تقوایمان به صفر میل می کند...یعنی دیگر هیچ چیز جلو دارمان نیست... 

غایت متقی بودن را٬حضرت علی در خطبه ی متقین اش به بهترین وجه ممکن به تصویر کشیده است...من از ان نمی گویم... 

جایی خواندم مردی بود در ساواک( به گمانم حسینی نام)که به وحشی گری و جلاد بودن شهره بود...کسی که او شکنجه گرش بود٬امیدی به زنده ماندنش نمی رفت... 

نمی دانم اسرا از کجا فهمیدند٬ولی او به نام علی و قسم به نام او حساسیت خاصی داشت...اگر در بدترین شرایط شکنجه٬کسی او را به نام علی قسم می داد٬شلاق را رها می کرد وبعد ار نثار چند فحش و نا سزا٬از اتاق خارج می شد... 

به نظرتان او تقوی نداشت؟! 

داشت٬ترمزی به نام علی...که در چنان شرایطی او را نگه می داشت... 

ترمز بعضی ها خوده خوده خداست... 

ترمز بعضی دیگر ائمه٬ 

و ترمز عده ای نام و جان عزیزانشان... 

نمی دانم تا به حال با کسانی برخورد داشته اید که احساس کنید در مواقع بحرانی( خشم٬ترس٬عصبانیت و شهوت) هیچ ترمزی ندارند و با هیچ چیز نمی توان مهارشان کرد؟! 

مثال هایی که گفتم٬سخت شرایطی است...اما انسان ها در این شرایط اند که شناخته می شوند...و زندگی پر است از این شرایط سخت... 

کسی که در اوج خشم و ترس و عصبانیت و شهوت٬ترمزهایش کار کند متقی است. 

 و گر نه در حالات عادی روی قسم الله و امام رضا و مادر حضرت عباس ماندن٬که هنر نیست... 

 

تو بودی به ادمی که ترمز ندارد٬اعتماد می کردی؟ 

او را برمی گزیدی؟ 

ترمز داشتن٬ملاک خوبی است ٬بدان بیشتر فکر کن... 

 

۷۹