دانستن یا ندانستن٬مسئله این است!

چند وقت پیش بود٬ 

بنا به احتیاج ام و صد البته علاقه شخصی ام مطالعاتی روی زبان های مختلف انسان داشتم.از زبان لسان گرفته تا زبان فواد و الهلمات قلبی... 

بیش تر روی زبان بدن کار کردم٬ 

جالب بود٬چیزهای جالبی یاد گرفتم... 

امروز داشتم به این فکر می کردم٬ 

هدف از دانستن و توانایی فهم این زبان ها چیست؟ 

جز این است که این موجود اجتماعی ـ انسان ـ اطرافیان خود را بهتر بشناسد٬درک کند و تعامل بهتری با انها داشته باشد؟ 

به نتیجه جالب تری رسیدم٬ 

این روزها بهتر است تمرین کرد و یاد گرفت که همه حرفها و اشارات اطرافیان را نفهمید٬ 

باید ذهن را تعلیم داد تا فقط جملات کاملا مستقیم را بفهمد٬ 

کنایات و اشارات را بشنود و نفهمد... 

الهلمات قلبی؟! جلوی زبان اش را بگیرد که صحبت زیادی نکند... 

زبان بدن سیری چند؟ 

می گویم لزومی ندارد هر چه هر کی گفت را هم بفهمی٬چه برسد به حرفهای نگفته اش... 

 شاید٬ 

شاید این یکی از هزاران راه رسیدن به ارامش باشد... 

 

 

پ ن۱:این روزها کمتر می نویسم... 

شاید یکی از هزاران دلیل اش تلاقی امتحانات دانشگاه با امتحانات زندگی و ازمون های الهی باشد... 

باز هم خدا خیر بدهد امتحانات دانشگاه را٬گاها درسی می دهند٬جزوه ای داریم٬زمان امتحانات از پیش مشخص می شود... 

زندگی چه می کند؟ اول امتحان می گیرد و بعد درس می دهد٬ 

خدا هم که قربانش بروم٬زمان امتحان را نمی گوید...هر لحظه باید اماده امتحان بود...تمام لحظاتم را پر کرده از استرس امتحان...جالب تر اینکه سریع الحساب هم هست و عادل نیز هم... 

من که فقط دلم را خوش کرده ام به کرم و لطف بی حساب اش. 

پ ن۲:کمتر کسانی هستند که از زندگی شخصی ام بدانند... 

امروز سه تماس تلفنی از سه اشنای دور داشتم٬ 

هر سه از یک موضوع حرف می زدند... 

یکی خوابم را دیده و دیگری... 

هر سه نگرانم هستند و اسرار دارند استخاره کنم... 

جالب است...مگر می شود؟ 

ـ دختر جان٬کار نشد ندارد... 

 

۹۲   ۰۲