نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

روزی که در آن گناه نشود عید است

 

کمی ارام بگیر... 

گوش دلت را باز کن٬ 

صدای عید را می شنوی... 

نه که فکر کنی خرامان می اید٬نه... 

دوان دوان می اید و لطافت قلبت را نشانه گرفته... 

اغوش بگشای... 

سرت را روی شانه هایش بگذار... 

دلت ارام می گیرد... 

بگذار برایت نغمه ی عاشقی سر دهد. 

بگذار گرمت کند...حرم نفس هایش را بگیر و در قفس بی در دلت زندانی کن. 

حریم امن عید بی شک قطعه ایست از بهشت خدا.. 

این اغوش را رها مکن حتی لمحه ای.. 

 

همه ارام می گیرند... 

 

با اجازه ی اقا امام زمان ... 

با اجازه ی بزرگترها ... 

 

 

 

                                           بله ٬عید نزدیک است... 

 

پ ن) اگر خدا بخواهد به کمک هم پشت شیطان را به خاک می مالیم٬دلتنگ غرش های شیطانم...

a friend is, as it were, a second self

 

چند وقت پیشا تو اون وبلاگم نوشتم: 

 

( خیرالامور بیشتر ترها

 

اما نه٬ 

منو چه به تحریف حدیث... 

 

اما اینو می گم٬ 

کم اند کسایی که جنبه ی بیشتر ترها رو داشته باشند.پس گویا باید به اوسطها بسنده کرد. 

 

 

 

پ ن) یه معذرت خواهی کوچولو هم بابت اینکه بی خبر ایمیل و یا هوم رو بستم. ان شا الله که کما بیش اینجا خدمت تون می رسم.