نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

همسفر تا بهشت

دوش مرا حال خوشی دست داد ...


بازم همین.





پ ن: ما یه دوستی تو این دنیا داریم، خیلی دلمون براش تنگ شده. زیاد. فک کنم امام رضا  ام دوسش داره... اونم زیاد. یه روز از همین روزا باید بهش زنگ بزنم...

دختر ِ بد

از دل مشغولی کار و درس و پروژه و عید گذشتیم و

کوله باری سبک بر بستیم

و راهی سفر شدیم..


السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا


بر خلاف ظاهرم که پر است از استرس،دلهره وخستگی،

روحم حسابی خوب است و انگار کن کمی سرخوش..

انقدر که دوست دارم چشمانم را روی همه ی این دلواپسی ها ببندم به مقصد بیندیشم،

به گنبد طلایی و

دعای کمیل..

به نماز صبح و سوز سردی که کاش بیدار کند مرا از خواب

و میهمانم کند به جرعه ای محبت دوست

و چه زیباست سفری که همسفرش تو باشی..



نازنینا  ،

ببخش مرا که زندگی کمی ناصبورم کرده

و صبوری تو ..

خوبِ من،

تو خوبی و خوب بودن به شکل توست..

کـجا دانـند حال ما سبکـباران ساحـلها ؟! 

 

 

همین... 

  

 

 

پن: گاهی چشمها گویاترند... 

گاهی همین هم زیاد است...