نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

...

... 

این چندمین باری که میام اینجا که براتون بنویسم٬اما راستش...ذهن ام پر از خالیه...پر از دغدغه ای که نمی دونم چیه...حس می کنم سنگینم...حس می کنم زیادی دست و پای خودم رو بستم ...خیلی زیاد... 

زمانی بود که با افتخار می گفتم : من وابسته هیچ چیزو هیچ کس نیستم...امروز فرسنگ ها با اون دوران فاصله دارم...کاملا فشاری رو که قفس وابستگی دورم کشیده حس می کنم... 

من وابسته زمین و ادم های زمینی اش شدم... 

ذهن ام پر از دغدغه است٬اما اگه ازم بپرسی به چی فکر می کنی؟ 

می گم: هیچی...جمجمه ام داره از شدت سوال های ریز و درشت ترک می خوره...اما حتی قادر نیستم یه سوال اش رو برای خودم مطرح کنم...  

هیچ مسکنی ارومم نمی کنه...

دلم مثل انباری خونمون شده...دیشب ریختم اش بیرون...خیلی چیزها توش بود که من حتی نمی شناختمش...خیلی نگاشون کردم...نمی دونستم باید چی کارشون کنم...خیلی هاشو ریختم دور...غبار بعضی چیزا رو هم گرفتم و گذاشتم یه گوشه دنج دلم...می دونم اینا یه روزی به دردم می خورن.... 

فقط مونده این عروسک شیشه ای٬برش داشتم و خوب نگاه اش کردم...بازم دلم لرزید.با اینکه باروزای اول خیلی فرق داره...کثیف و لکه دار شده...چند تا ترک هم رو ش افتاده... 

چند قطره از اشکم روش می ریزه...اشکم غبارشو می شوره...حالا می تونم توی عروسک چینی ام رو بهتر ببینم...توش پر از دروغ...پر از حسادت...صدای خنده مستانه شهوت رو می شنوم... 

تنم میلرزه...چشمامو لحظه ای می بندم...چشمای مامان رو می بینم که داره هراسون نگام می کنه... 

اخه خدا من عاشق این عروسک چینی ام...من بدون اون ... 

 

 

پ ن۱:کاش همه اش یه کابوس تلخ بود...وقتی بیدار می شدم.ربنا بود و خرما و رضایت. 

پ ن ۲:خدایا یا مرا کبوتر کن یا او را بازگردان.

نظرات 6 + ارسال نظر
مهرگان یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 16:42 http://bandarmehr.blogfa.com/

سلام
خوب هستی؟

الهم غیر سو حالنا بحسن حالک ...
ماه رمضان بهترین فرصته... برای رها شدن


آه ببخشید برای فراخوان اومده بودم :
فراخوان جمعی ختم قرآن به این شرح:
شما می توانید با اعلام آمادگی در بخش نظرات http://dokhtekong.blogsky.com/
یا
/www.kongwomen.com
یک جزء از سی جزء قرآن کریم را انتخاب نمایید و پس از تایید شماره جزء انتخابی شما از سوی نگارنده در بخش نظرات وبلاگ تان،اقدام به تلاوت آن و شراکت در کسب ثواب نمائید.


موفق باشی

سلام عزیز
شکر خدا٬بهترم
ممنون بابت فراخوان
میام پیشتون ان شا الله

301040 یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 17:28 http://301040.blogsky.com

ربنا افرغ علینا صبرا

امین یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 17:42 http://elahi-gahi-negahi.blogsky.com

خیلی زیبا بود...
من هم "به شدت به حالتون غبطه می خورم"

حال من خراب تر از اونی هست که کسی بتونه بهش غبطه بخوره...
شکر

بنت الهدی یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 18:33

سلام س-ف جان
یه جورایی درکت میکنم..
منم یه روزی چنین حسی داشتم
ولی حالا تو قفسی هستم ..
به نظرم :
برام خیلی سخت هست، بودن در این قفس ولی سخت تر اینه که بیرون قفس رو نمیبینم و یه جورای به این جای تنگ و تیره دل بستم و حس میکنم زیباست..
غافل از اینکه بیرون از این قفس زیبایی ها موجود هست و من نمیبینم و شاید تلاش زیادی هم برای رسیدن به اون نمیکنم..

پ.ن:خدایا! من به چه و کجا دل بستم؟؟؟
دریاب مرا!!!

پ.ن:انشاءالله میخوام این قفسو بشکنم
دعاتون میکنم، دعام کنید.

شما دل تون پاکه٬منم دعا کنید...
به قول اقای وطن دوست٬تنها باید یک قدم برداریم...
اون قدم رو به روی نفسمون بذاریم و قدم بعدی تو ...
بله٬مشکل اینجاست که نفسانیت برای من خیلی جذابه و گذشتن از نفس ...
ان شاالله خدا کمک کنه

ع.ر.وطن دوست یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 22:13 http://www.hekayathamchenanbaghist.blogsky.com

سلام!
بقول عارف بزرگ شیخ رجبعلی خیاط، انشا... خدا ما رو برای خودش تربیت کنه!

یا علی

ع.ر.وطن دوست یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 22:18

اگه نفسانیات جالب نباشه اونوقت چه ارزشی داره غلبه کردن بر اونها!
اگه این همه معشوق وجود نداشت مگه کسی پیدا میشد که عاشق خدا نشه؟!

هر چه درین پرده نشانت دهند
گر نستانی به از انت دهند

یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد