نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

دلم

 

 

گاهی دلم خیلی می گیرد... 

خیلی تنگ می شود... 

خیلی نازک می شود... 

 

 

انقدر که می نویسم برای دلم٬اما جایی را ندارم برای پست کردن اش...حتی اینجا... 

دلم برای نامه های پست نشده ام می سوزد... 

برای حرفای نزده... 

برای بغض های خفه شده در گلو... 

برای اشک های گاه و بی گاهم...  

 

 کاش جایی بود٬که هیچ کس نبود...برای تمام دلتنگی های یواشکی ام... 

کاش جایی بود٬می نوشتم٬بدون دغدغه خوانده شدن... 

کاش جایی بود٬فریاد می زدم٬بدون دغدغه شنیده شدن... 

 

دلم برای دفترم می سوزد٬چه گناهی کرده که باید تاب بیاورد٬بی تابی های مرا ...  

 

۱۱