نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

زندگی=تصمیم گیری

 

زندگی یعنی هر دم تصمیم گرفتن... 

تصمیم برای رفتن یا ماندن...گفتن یا نگفتن...انجام دادن یا ندادن...و ... 

و موفق کسی است که بهترین تصمیم را در بهترین زمان اش بگیرد و دست به کار شود... 

بعضی اصلا تصمیم گیری را حق خود نمی دانند... 

بعضی انقدر تعلل می کنند که زمان به جایشان تصمیم می گیرد... 

برای بعضی دیگر هوای نفس دست به کار می شود... 

بعضی اوقات هم عدم دانایی یا بی دقتی موجب تصمیم گیری غلط می شود... 

گاهی نیز با علم به کار صحیح٬انقدر دست دست می کنیم که بستنی مان اب می شود... 

 

این تصمیم ها می تواند گستره ی تاثیر متفاوتی داشته باشد... 

گاهی تصمیم بین خوب و خوب تر است...گاهی بین بد و بدتر ... و بعضا بین خوب و بد... 

گاهی تاثیرش فقط روی خودمان است...گاهی روی خانواده مان...گاهی روی شهرمان..گاهی روی کشورمان و اغلب روی هستی مان... 

 

هر تصمیمی عملی را می سازد و هر عمل ما هزاران عکس العمل و بازتاب در پی دارد... 

هر چه بزرگ تر باشیم ناچار باید تصمیم های بزرگ تری برای جوامع بزرگ تری بگیریم...و این یعنی سنگین تر شدن بار مسولیت... 

مثلا: 

روزی من تصمیم می گیرم در خفا گناهی کنم...باز خورد این عمل من دامن خودم را می گیرد و شاید خانواده ام را در اینده و مسلما هستی ام را... 

اما روزی او که صاحب منصب است جلوی دوربینی که دنیا نگاهش می کند٬تصمیم می گیرد بدی کند... 

اثرش هم دامن خودش را می گیرد٬هم خانواده اش را٬هم جامعه اش را٬هم هستی اش را... 

 

 

بگذریم... 

اصلا هدفم وارد شدن در این مقولات نبود... 

دیشب تصمیم غلط یک پزشک(یا جمعی از پزشکان) جان یکی از اشنایانمان را گرفت.... دختری ۲۵ ساله بود... 

مدتی سرما خوده بود...به دکتر مراجعه کرد...دکتر تصمیم گرفت که بگوید : یک سرما خوردگی ساده است...اما حال دختر روز به روز بدتر شد... 

به بیمارستان مراجعه کرد...دکتر متخصص تصمیم گرفت٬بدون گرفتن ازمایش بگوید: این داروها را مصرف کن٬خوب می شوی... 

روح دخترک از پیش ما پر کشید...پزشکان تصمیم گرفتند بعد از مرگ ٬علت مرگ اش را عفونت شدید ریوی که حاکی از انفولانزای نوع A بوده معرفی کنند... 

 

او رفت... 

پزشکان هستند...با هزاران تصمیم دیگر... 

من هستم...تو هستی...و باید تصمیم بگیریم ... 

 

پ ن1: می دونستم خونه نیست...بهش زنگ زدم...دلم برای شنید بوق هایی که بعد از اون صداش رو می شنیدم هم تنگ شده بود... 

 

38

نظرات 16 + ارسال نظر
بنت الهدی پنج‌شنبه 30 مهر 1388 ساعت 13:31

سلام س-ف جان
واقعا متاثر و متاسف شدم...تسلیت میگم.
روحشون قرین رحمت الهی انشاءالله..
همیشه در زندگی تصمیم گیری های درست و غلط باعث سوق دادن ما به سعادت و راه کمال یا خدایی نکرده بیراهه
می شود..
خدا کنه در زندگی اولویت ها را بشناسیم و بر اساس اون تصمیم بگیریم..
این روزا تصمیم برای یک پیشنهاد کاریه نه چندان آسان
دچار شک و تردیدم...
حس میکنم نسبت به گذشت زمان من دیرتر بزرگ شدم...
حس میکنم هنوز برای من خیلی زوده که پا توی دنیای بزرگترا بزارم و خودمو درگیرش کنم...
البته نه اینکه من کار نکرده باشم با گرفتن طرح های چند ماهه اوقات فراغتمو میگذروندم ولی این کار علاوه بر اینکه برای خودم اشتغال ایجاد میکند باید اشتغال هم برای دیگران ایجاد کنم...همین برام سخته و مسئولیتش سنگین تر.
امیدوارم خدا کمکم کنه...و هرچه صلاح و خیره برام پیش بیاره ..
هرچند به خدا اطمینان دارم که بهترین ها رو برام می خواد.

بازم محتاج دعاتم.

سلام عزیزم...
ممنون
ان شا الله بهترین تصمیم رو در بهترین زمان ممکن بگیری تا مثل همیشه جز بهترین ها باشی...
مهم اون تطمئن القلوب که شما داری...
دعام کن...

301040 پنج‌شنبه 30 مهر 1388 ساعت 14:17 http://301040.blogsky.com

یکی دو جمله ی متن خیلی مناسب بود!!
"بعضی انقدر تعلل می کنند که زمان به جایشان تصمیم می گیرد"

دارم یه لیست تهیه می کنم.
فعلا 14تا "مثبت" پیدا کردم و 8تا "منفی".

...


یکی قشنگی منظره رو می بینه، یکی کثیفی پنجره

ساعت تون مبارک باشه...

zdb پنج‌شنبه 30 مهر 1388 ساعت 15:34 http://www.zshejazi.blogfa.com/

سلام.
خوبی؟
خدا بیامرزتشون.
متاسفانه همین پزشکها اصلا احساس تاسف نمی کنن.حتی عذاب وجدان هم ندارن.
شکر
عزیزم تا روز موعود ۱ماه و ۱۳روز دیگه مونده.
ایشاالله تشریف میارید و مارو خوشحال میکنید.
:)
دعا دعا دعا

سلام عزیز
شکر خدا٬خوبم.
نمی دونم چرا٬اما فکر می کردم عروسی ات روز ۱۳ ابان ه...
ان شا الله اگه خدا بخواد خدمت می رسم.
یا علی

ساحل پنج‌شنبه 30 مهر 1388 ساعت 17:35 http://openeyes.blogsky.com

گاهی عادی شدن و تکراری بودن مسائل باعث میشه از روی عادت تصمیم بگیریم و متوجه نباشیم که ممکنه چه عواقبی داشته باشه .

بله٬کاملا موافقم...
امان از دست عادت...

امین پنج‌شنبه 30 مهر 1388 ساعت 17:44 http://elahi-gahi-negahi.blogsky.com/

سلام
روح‌شون شاد...
خیلی خوشحالم که پزشک نشدم.خیلی کار سخت و طاقت فرساییه؛ مخصوصاً که چنین اتفاقاتی بیفته.من یکی اگه جای اون دکتر بودم تا آخر عمر عذاب وجدان داشتم.
البته ما عمرانی ها میتونیم کاری بکنیم که چندین نفر با یک زلزله کوچیک برن اون دنیا!

سلام
به نظرم مهم نیست پزشک باشی یا عمرانی...تو هر منصبی که هستی باید تصمیم بگیری...
یا برای جوون مردم...یا برای رفاه شون یا برای...
مهم گرفتن بهترین تصمیم ه..

بهار پنج‌شنبه 30 مهر 1388 ساعت 18:45

سلام
خداوند رحمتشون کنه
به شما تسلیت میگم
از بعضی از پزشکان دلم خونه
متاسفانه برای بعضی از پزشکان تنها چیزی که ارزش نداره
جون بیمارانشونه
به همه چیز فکر می کنند بجز بیمارانشون
از این مدل تصمیمهای کبرایی باید مسئولین هم بگیرند
برای تغیراتی در دروس ونحوه اجرا و برای بهتر کردن قوانین که شاهدکمتر شدن این گونه حوادث باشیم
این دومین پستی است در مورد تصمیم گیری
هروقت در مورد تصمیم گیری صحبت می کنیدکهیر می زنم
درتصمیم گیری بسیار ضعیفم
بیشتر اوقات بستنیم آب شده
البته با هزار نذرو صلوات و دعا و نمازیک تصمیمی می گیرم
مدام دعا می کنم که خدا در تصمیم گیریهام کمکم کنه
اگر خیره حتما تصمیم رو عملی کنم
واگر به خیرم نیست حتما اتفاقی بیافته و اون کارو انجام ندم

سلام
ممنون
ان شا الله خدا همه مون رو کمک کنه...
بی شک با اون پشتوانه است که می شه بهترین تصمیم رو گرفت...
اصلا به نظرم فلسفه توکل چیزی جز این نیست.
شاد باشید

امین پنج‌شنبه 30 مهر 1388 ساعت 19:07 http://elahi-gahi-negahi.blogsky.com/

سلام
به روزم!

سلام
اومدم...

Maryam پنج‌شنبه 30 مهر 1388 ساعت 20:22 http://www.sohagol.blogfa.com

سلام
مطلب خیلی خوبی نوشتید ,واقعا ممنونم موفق باشید

سلام
لطف دارید
ممنون

Maryam پنج‌شنبه 30 مهر 1388 ساعت 20:28 http://www.sohagol.blogfa.com

خدایا به داده هایت، به نداده هایت و به گرفته هایت شکر، زیرا در داده هایت نعمت، در نداده هایت حکمت و در گرفته هایت مصلحت و امتحان است.

شکرا لله

ونوس جمعه 1 آبان 1388 ساعت 01:18 http://trytowrite.blogsky.com

خدا رحمتش کنه
این دیگه واقعا دردناکه
خدا به خانوادش هم صبر بده...

ان شا الله...

داود جمعه 1 آبان 1388 ساعت 02:03 http://yaran1388.blogsky.com

سلام
خداوند روحشان را شاد کند.
کسانی که نمیتوانند تصمیم درست و بموقع بگیرند هم به خودشان زیان میرسانند و هم به جامعه. متاسفانه در جامعه ما هیچ کس پاسخگوی تصمیمات غلط خودش نیست! خدانگهدار

سلام
ان شا الله...
کاملا صحیح می فرمایید
:(
یا علی

فاطمه جمعه 1 آبان 1388 ساعت 14:23 http://ghazal2005a.persianblog.ir

سلام دوست خوبم
واقعا متاسف شدم ... هم گرفتن تصمیم صحیح و به موقع و هم وجدان کاری می تونست مانع از این اتفاق بشه ...

یه ضرب المثل دانمارکی هست که می گه : پیش از آنکه پاسخی بدهی حتما با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری لااقل با چند نفر مشورت کن .

متاسفانه پزشکان اغلب به نظر خودشون اکتفا میکنند و حاضر به مشورت با بقیه نیستند .( البته این مختص پزشک ها نیست ولی پزشکی حرفه ایه که این مسائل بیشتر خودش رو نشون میده )
ببخشید دیر شد تا بهت سر بزنم ... من فراموشتون نکردم . مطمئن باش
روزگارت باد شیرین !شاد باش

زهرا(ساره) جمعه 1 آبان 1388 ساعت 14:40 http://sarehajar.blogsky.com

سلام دوست گلم

بدلیل خرابی بلاگفا وبلاگم را عوض کردم

از این به بعد بیاین اینجا:http://sarehajar.blogsky.com

ولی باورم نشد یعنی انفولانزای آ اینقدر خطرناکه یا پزشکان اینقدر بیخیال

زنده وار جمعه 1 آبان 1388 ساعت 15:52

سلام
تسلیت میگم...
یعنی هیچ دکتری تشخیص نداد؟!
شاید اونها باید تصمیم می گرفتن که به دکتر های متخصص تری مراجع کنند! هرچند این از قصور و کوتاهیه بقیه کم نمیکنه!

س -ف جمعه 1 آبان 1388 ساعت 16:22

سلام دوستان
سایت بهم اجازه پاسخ دادن به نظراتون رو نمی ده...
:(
برای فاطمه عزیز:
خوشحالم که هستی...
خدا همه ی ما رو هدایت کنه.

برای ساره عزیز:
متاسفانه هر دو مورد صحیح می باشد.
ممنون که اطلاع دادی.

برای زنده وار عزیز:
سلام
....
:(

مهرداد جمعه 1 آبان 1388 ساعت 16:40 http://manam-minevisam.blogsky.com

سلام، ممنون از اینکه سرزدید و نظرتون رو گفتید.
راستی بهتون تسلیت میگم. متاسفانه این مشکلات تو کشور یکی دوتا نیست و کسی هم نمیخواد جلوی این افراد بی سوادو که معلوم نیست چطوری دکتر شدن رو بگیره.
انشاا.. که خدا بیامرزتشون

سلام
ممنون
ان شا الله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد