نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

کمدی تلخ من بودن...

 

حرفهایم را خیلی جدی نگیرید...چون هنوز مایلم صورتک مهربان و شادم را با خود حمل کنم... 

من برای ادامه زندگی...برای داشتن کیمیای هستی که به گمانم حکما گفته اند امید است٬به ان نیاز دارم... 

اما حال٬احتیاج دارم برای لمحه ای ان را کنار بگذارم...دوست دارم بدانم در این سالها که خودم نبودم٬دنیا چه قدر تغییر کرده... 

دوست دارم ذره ای خودم بودن را تجربه کنم...دوست دارم لحظه ها و خاطرات خودم بودن را غبار روبی کنم... 

پس بگذار لا اقل اینجا بنویسم... 

نگو... 

شماتت ام نکن... 

با تو ام...با خود تو... 

خدا٬که نگفته می داند...او شب ها...در رویاهایم که خیلی کم می بینم٬به من اجازه می دهد خود خود خودم باشم...بدون صورتک...بدون خودم... 

یادت باشد...قول دادی چیزی نگویی... 

برای خاطر خدا هم که شده لحظه ای ذره بین ات را کنار بگذار... 

اگر نمی توانی٬لا اقل امروز اینجا را نخوان... 

نمی خواهم باشی...حداقل برای لحظه ای... 

 

مدتی است هیچ چیز خوشحالم نمی کند... 

خوشحال که خیلی خوشحال است...اخرین بار که لبخند زدم را هم خوب خاطرم نیست... 

شاید بر می گردد به روزی که پرسید:  

الست ربکم؟! 

فکر کنم انجا بود...لبخند زدم و گفتم : بلی... 

مدتی است سرد سردم...انقدر سرد که یقین دارم حتی بودنت هم یخ وجودم را اب نمی کند... 

می نویسم که یادم بماند... 

این روزها از خوبی ها هم خسته ام... 

از معشوق بودن...محبوب بودن...از بودن... 

 

یادت باشد٬گفتم... 

چیزی نگویی... 

شماتت ام نکنی... 

 

کافی است... 

 

حالا دوباره مثل دخترهای خوب سرزمین رویا که فقط در فیلم ها لنگه اش را پیدا می کنی٬صورتک را می زنم... 

خودم هستم... 

                               س-ف 

می شناسی مرا؟

نظرات 13 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 16 آبان 1388 ساعت 01:04

آن کس که در غمگینی ها شماتت می کند یار تو است ؟
باور نمی کنم

این لحظه های لعنتی دیر گذر در زندگی همه ی انسان ها پیش می آیند و درد را اگر درست حسابی نکشیم اگر به بهانه ی حرف شنیدن و انگ افسرده بودن یا نگاه داشتن کسی در کنارمان در قلبمان نگه اش داریم و ذره ذره پخشش کنیم آخر سر سرطان روحمان میشود
پس به در د اجازه بده به قلبت نفوذ کند بعد که کامل از دستش خلاص شدی رهایش کن برودپی کارش

ممنون دوست بی نام و نشونم...

ونوس شنبه 16 آبان 1388 ساعت 01:26 http://trytowrite.blogsky.com

خوبی تو؟
نشنوم ناراحتی....!!!
ما در هر حالتی با هر صورتکی قبولت داریم و دوست داریم
قربانت

خوب خوبم...
شما دعام کنی بهترم می شم...

شبنم شنبه 16 آبان 1388 ساعت 04:59

:-)

مطمئن بودم میای شبنم...
جز معدود ادم هایی هستی که می فهمی چی می گم...
ممنون

س.ح شنبه 16 آبان 1388 ساعت 10:12

سلام..
گاهی که فکر میکنم خیلی دردمندم بعد از مدتی متوجه میشم که دردم درد بی دردیه...
مثل این چند روز..
خدا کنه چند روز دیگه باز به نتیجه بالا برسم..
نمیدونم از این اراجیف چیزی دستگیرت شد از اوضاع و احوالم یا نه..

سلام خانوم...
اونقدری که باید می فهمیدم فهمیدم...

دعام کن عزیز

فاطمه شنبه 16 آبان 1388 ساعت 11:03 http://ghazal2005a.persianblog.ir

سلام س - ف عزیز

ما که بی ذره بین اینجا قدم گذاشتیم

راستی در مورد پست رنگ ها هیچ فکر نمی کردم بتونم آدم مستبدی باشم ( چه آسیب شناسی وحشتناکی ... باید بیشتر مراقب خودم باشم ) ولی قدرت و بازرگانی و تجارتش جالب بود اونم برای من مدیر ( چه تحویلی گرفتم خودمو ) ...

روزگارت باد شیرین !شاد باش

سلام نازنین خواهرم....
قدم ات رو چشم...خوش اومدی...


----------------------------
اسیب شناسی رنگ ابی مواقی ه که شما به رنگ ابی تیره علاقه مفرط داشته باشی...

بنت الهدی شنبه 16 آبان 1388 ساعت 11:40

سلام س-ف جان
همینطور که به خانم شبنم جواب دادین...
شاید من یا خیلی از ما نفهمیم چی میگین...
ولی اینو خوب باید فهمیده باشی که ماها چه در دنیای حقیقی چه در دنیای مجازی تو را همانطور که هستی دوست داریم
و مطمئن باش اون صورتکی که میگین ..
ممکنه خیلی ها برای پنهان کردن درد و رنجشون از دوستاشون بزنن و این هم نشونه ی مهربانی و دوست داشتنه ..
نه ...
میخوام بگم آدم ها هیچ وقت تنها نیستن وقتی فکر میکنن تنهان و کسی اونارو نمی فهمه..

سلام عزیز...
به قول بهار عزیز.معمولا سعی می کنم یه جوری بنویسم که هر کی هر چی دوست داره و متناسب با حال اش هست رو ازش برداشت کنه...
اما خود به نظرم برداشت شبنم می تونست برداشت نزدیکی به برداشت من باشه...

ممنون که هستی و انقدر مهربونی...
:-*

یه آشنا شنبه 16 آبان 1388 ساعت 16:32 http://fellow

سلام
اما ما که نتوانستیم و خواندیم...
نبینم افسرده باشین؟! این خودِ شما خیلی غمگینه ها...
البته ما هم دست کمی نداریم، یعنی هر کسی صورتکی بر چهره دارد ولی همچنان که گفتید برای خودش استو و لاغیر.
ولی با این همه باز هم حستان را درست درک نکردم...
آرزو میکنم همیشه خوش باشید!
یاعلی

سلام
افسرده؟!
خوبم...شاد شاد شاد...
خوش بودن خیلی مهم نیست...صحیح بودن مهم تره...
یا علی

بهار شنبه 16 آبان 1388 ساعت 18:17

سلام خانوم س.ف عزیز
ممکنه یکیمون همین حالا از شما ناراحتر باشه من جمله خودم
هممون یه وقتایی خیلی ناراحتیم افسرده ایم دلمون گرفته
بیشتریامون معمولا نقاب می زنیم
دوست داریم یه وقتایی نقابمونو برداریم
خودمون باشیم
درد مشترک همه آدمها
ولی ما همه جوره شما رو دوست داریم
البته اون چیزایی که شما گفتی که نقاب نمی شه
وقتی دارید به دوستان لطف می کنیدو ناراحتیهاتونو برای خودتون
شادیهاتونو برای اونها
شماخیلی هم قشنگ می نویسی
اگر می بینید وبلاگتونو می خونم یکی از مواردش عاشق نوشته هاتونم
فقط من یکمی خوب متوجه نمی شم
ممکنه من چیزی متوجه بشم که اصلا منظور شمانباشه
فکر کنید یک کامنتم بذارم بی ربط
البته این نوع نگارش خیلی خوبه چون بنظر خودمم قرار نیست همه متوجه بشند
امید وارم شاد ببینمتون
شاد
شاد
شاد

سلام عزیز...
من نه ناراحتم٬نه افسرده...خوبه خوبم...مثل همیشه...

ممنون از لطفی که بهم داری...
مهم برداشتی هست که هر کس از متن داره...
یه دنیا ممنون
یا علی

سهیل شنبه 16 آبان 1388 ساعت 19:10 http://daypic.blogfa.com

سلام.

من به شخصه سعی می کنم زمانی که دلگیرم برم پیش دوستانی که آرومم می کنن و بهشون علاقه دارم والبته از نظر شعور و فهم واقعا قبولشون دارم ...مثل امین و یکی دونفر دیگه ... تا حالا چندین بار ناخواسته با حرفاش و رفتارش آرومم کرده ( ناخواسته برای اینکه اصولا من از ناراحتی هام با کسی حرف نمی زنم )
معنویت و فهم قابل تحسین و گیرایی دارن...

قبول دارین که هر گلی رنگ و بوی خودشو داره ؟
شادی رنگ و بوی خودشو داره و البته غم هم رنگ و بوی خودشو داره...
شادی جای خودش قشنگه و غم جای خودش...اگر فلسفه شرق را مطالعه کرده باشین می بینید که در حالات و تعاریف ذن بسیار از این تضادها یاد شده...
روشنایی و تاریکی
پستی و بلندی
زیبایی و زشتی
غم و شادی
و خیلی چیزهای دیگه...

نمیشه به کسی گفت که ناراحت نباش...غصه نخور...از غم دوری کن...
نمیشه... چون اینها هم مثل خیلی چیزها دیگه جزیی از واقعیت هستن و البته لازمه ی زندگی...جزء مهمی از تعادل هستن... اما...اما باید به یک نکته مهم توجه داشت... که افراط و تفریط در هر چیزی ویرانگره... اگر تمام روزو شب را در عبادت و ذکرو نیایش خدا به سر ببریم مطمئنن نه تنها خوب نیست بلکه اثر سوء هم داره...چرا؟ چون افراط کردیم... و این عبادت اصلا به درد نمی خوره...

راستی والیبالتون به کجا رسیده ؟؟؟
از طرف تیم ملی براتون دعوت نامه اومده یا نه؟؟؟
کی بیاییم امضاء بگیریم؟

خب دیگه... تا شیطون نیومده سراغم و گولم نزده باید برم یکمی درس بخونم...
حیف نمیشه به شیطون توهین کرد وگرنه چندتا سخن قصار در حد شاتل فضایی نثارش می کردم ؛-) این هم از کرامات ما... البته خودش مقصره... خیلی به پروپام می پیچه...

دعا یادتون نره که ...

التماس دعا.

یاعلی.

سلام...
هیچ می دونستید من تو هیچ دورهای از زندگی ام هیچ دوست صمیمی نداشتم؟
اما بالعکس دوست صمیمی خیلی ها بودم...
شاید دلیل اش همون چیزایی باشه که شما گفتید...
مدت ها قبل یه دوست نازنین داشتم که عجیب بهم ارامش می داد....در بدترین شرایط با چند دقیقه صحبت کردن باهاش همه چیز فراموشم می شد...
اما الان حتی اونم نیست...این خلا نبودن دوست صمیمی داره یه جورایی اذیت ام می کنه...
(من وقتی ناراحتم فقط و فقط و فقط می نویسم + اشک)

بابت کامنت تون ممنون...
زودی برید به درساتون برسید.نمی خوام دشمن شاد بشید.
؛)
یا علی

سهیل شنبه 16 آبان 1388 ساعت 19:18 http://daypic.blogfa.com

باز سلام.

اینو توی جایی دیدم...چون معلمید گفتم براتون بذارم...

معلم: چرا رفته هستم غلط است؟
شاگرد: آقا اجازه، برای اینکه شما هنوز نرفته هستید.

یاعلی.

سلام...

عالی بود.
:دی
ممنون

داود شنبه 16 آبان 1388 ساعت 22:31 http://yaran1388.blogsky.com

سلام
تنها یاد خداست که دلها را آرام میکند. خدانگهدار

سلام...
بی شک و با یقین...
خدا حافظ شما باشه...

رستگار یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 00:47 http://saghiye-simin-sagh.blogsky.com

سلام س-ف عزیز
احساس می کنم مدتیه نوشته هات یه رنگ و بوی دیگه ای گرفته...

سلام عزیزم...
حق با شماست...

فاطمه یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 23:09 http://ghazal2005a.persianblog.ir

سلام س - ف جونم

خب خدا رو شکر انگار سالمم ... چون من به آبی روشن علاقه دارم نه تیره ... مرسی بابت راهنماییت ...

روزگارت باد شیرین !شاد باش

سلام
:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد