نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

یکی بود یکی نبود...

 

امروزم روز جالبی بود... 

 

همیشه صبح ها ساعت ۷ از خواب بیدار می شم.(معمولا ساعت ۸ کلاسام شروع می شه) و ۷:۳۰ از خونه راه میوفتم...تو این نیم ساعت٬هم اماده می شم٬هم صبحونه می خورم٬هم ایمیل و وبلاگ ام رو چک می کنم.( بعضی اوقات اتو کردن لبسامو هم تو این تایم انجام می دم!

 

اینارو نوشتم که براتون ملموس تر باشه٬وقتی می گم ساعت ۷:۱۵ از خواب بیدار شدم یعنی چی! 

واااااااااااای خدای من! با حاج اقا قریشی کلاس داریم! اگه بعد از استاد برسم٬برام غیبت می زنه! 

با سرعتی تقریبا معادل سرعت نور (؟) بدون فاکتور گرفتن از هیچ کدوم از پارامتر های برنامه روزانه ام٬ساعت ۷:۳۵ از خونه اومدم بیرون... 

واااااااای! ترافیک مقدس و چی کار کنم؟! 

با هر مصیبتی بود٬ ۸:۱۵ رسیدم دانشگاه...وقتی رسیدم پشت در کلاس٬یه نفس عمیق کشیدم و وارد کلاس شدم... 

استاد یه چشم غره بهم رفت و منم رو نزدیک ترین صندلی ممکن نشستم... 

هنوز کیف ام رو شونه ام بود که خودم و وارد بحث استاد کردم و ...( فکر کنم کمی بیشر از کمی وقیحانه بود!) 

این جلسه کلاس معارف هم با سوال و جواب های متعدد من تموم شد... 

از کلاس که اومدیم بیرون٬طبق روال همه روزه رفتیم جلو بوفه تا چای و کیک بگیریم که اقای باقری صدام کرد... گفت که اقای قریشی  با شما کار داره! 

یا حسیــــــــــــــــــــــــن! اقای قریشی؟! من؟! خدا جون٬چه خوابی واسه من دیده؟  

بچه ها اشهدم رو بدرقه راه ام کردن و منم با سلام و صلوات پشت سر اقای باقری رفتم به سمت اتاق اساتید... 

اقای قریشی بود و اقای نقویان (همون اقای نقویان خودمون).سلام کردم و با کسب اجازه نشستم... 

اساتید شروع کردن ...گفتن و گفتن و گفتن.... 

نه نه! راست اش اون بیچاره ها انقدرا هم نگفتن! به قول حبیبه من باز رفتم بالا منبر! 

 خلاصه کلام اینکه٬اقای قریشی گفتن دارن تو دانشکده ها٬دانشجویان مستعد(؟!) در امور فرهنگی اسلامی پژوهشی رو شناسایی می کنند تا براشون یک سری کلاس و کار گاه خاص برگزار کنند.( یکی از اساتید این کلاس ها هم اقای دکتر تلوری هستند.اقای تلوری رو که خاطرتون هست؟) 

گویا قرعه فال و تو کل دانشکده به اسم من دیوانه زده بودند! 

قرار شد من برای اطلاعات بیشتر ساعت ۱۲:۱۵ برم دفتر حاج اقا( دفتر نهاد معظم رهبری) 

رفتم٬بعد از اینکه کلی تحویلم گرفتن٬شماره و ادرس میل و از این جور چیزا رو یادداشت کردند تا تاریخ شروع کلاس هارو به اطلاعم برسونن! 

 

این هم گذشت... 

بعدش کلاس کامپیوتر بود و دکتر محمد زاده و امتحان عملی ویندوز و ورد... 

به به! جای همه دوستان خالی بود...استاد یه سوال از یه بیچاره ای (اصلا به شخص خاصی اشاره نمی کنم هااا) پرسید که به سرعت کاشف به عمل اومد که جواب سوال مطرح شده رو استاد هم نمی دونه! 

کلاس تموم شد. 

چشم تون روز بد نبینه!  

عواقب سرعت انجام کار (و به موازات اون پایین اومدن دقت) دامنگیرم شد... 

امروز هوا بس ناجوانمردانه سرد بود و من ژاکت ام رو روی جا کفشی خونه جا گذاشته بودم... 

خوب...ایراد نداره! امروز پیاده نمی رم خونه...با تاکس بر می گردم... 

کیف پولم کوش؟! 

ا ا ا ا ا ا ا....اونم خونه اس؟! 

بذار یه زنگ بزنم به بابا٬حتما میاد دنبالم.... 

درست حدس زدید... 

موبایلم رو هم جا گذاشته بودم!!!!!! 

وقتی رسیدم خونه٬قیافم شبیه جری شده بود٬وقتی تام و از خونه تو سرمای زمستون بیرون می کرد... 

یادتون هست؟ قندیل هایی که از صورت اش اویزوون شده بود؟ 

حیف...نه کسی بود که سوپ گرم بهم بده٬نه دستی که پتو بندازه رو دوشم تا یخام اب شه! 

 

پ ن۱: ۲ ساعت دیگه هم با اجازه تون شاگرد دارم تااااااااا.... 

دعا کنید زنده بمونم! 

گناه دارم٬هنوز خیـــــــــــــــــــــلی جوون ام!

نظرات 8 + ارسال نظر
301040 شنبه 30 آبان 1388 ساعت 20:02 http://301040.blogsky.com

به دانیال یا خان عمو سلام برسون خانوم معلم!

هر وقت شما به خانوم معلم سلام کردید٬من هم به خان عمو و دانیال جان سلام می رسونم!
؛)
تمام خستگی ام موند به تنم.
بعد از این همه کلاس با دانیال٬عربی شده ۴.۲۵!!!!!! از ۱۵ البته٬اما چه فرقی می کنه!
همون امتحانو من ازش گرفتم٬شد : ۱۹!
اخه من با استرس این بچه چه کنم؟
:(

بنت الهدی شنبه 30 آبان 1388 ساعت 21:03

سلام س-ف جان

در عوض من یه خسته نباشـــــــــــید حسابی بهتون میگم...

سلام هدی جان٬
ممنون گلم٬همیشه لطف شما شامل حال من می شه!
ممنون

امین شنبه 30 آبان 1388 ساعت 22:35 http://elahi-gahi-negahi.blogsky.com/

سلام
من که هیچ وقت غصه دیر رسیدن به کلاس های معارف رو نداشتم، البته شاید برای اون استاد بنده خدا نبود من مهم باشه چون تقریباً فقط من دارم بهش گوش میدم اونهم من باب احترام!

مثل اینکه این آقایون روحانی دارند یه تکونی به خودشون میدند! البته این کارها، اون هم توی دانشگاه شما جالبه! من یه ترم تابستونی اونجا بودم اصلاً روم نمیشد جلوم رو نگاه کنم!

ترافیک مقدس؟!!! منظورتون خیابون مقدس اردبیلیه؟

سلام!
چه جالب٬به جرات می تونم بگم که من هم تنها عضو اکتیو تو کلاسای معارف ام! بقیه علنا خوابن!
بله٬گویا دارن تکونی می خورن۲به قول خودشون می خوان یه سری نیروی زبده تربیت کنن که رو بچه ها تاثیر گذار باشن...
جالبه٬نمی خوان از تیپ خیلی خاص باشن!
یکی از خودشون با زبون خودشون اما اموزش دیده!

دانشگاه ما؟!
:(
مگه چشه؟ خوب بچه ها خوش تیپ ان دیگه!
:دی
بله٬مراد از مقدس٬خیابان مقدس اردبیلی بود!
یا علی

رستگار یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 00:38 http://saghiye-simin-sagh.blogsky.com

سلام
بابا سرعت عمل!!! :) یعنی واقعا همه این کارا رو تو نیم ساعت انجام میدی؟! من همیشه ۱ ساعت قبل از اینکه بخوام جایی برم مشغول آماده شدن می شم!!! البته با آرامش کامل :))

تو این کلاسایی که همه مشغول چرت زدن هستن هم خودمو با کشیدن چهره استاد سرگرم می کنم :) تا حالا چنتاشونو کشیدم ایشالا فرصتی بود تو وبلاگم نشونتون می دم!

روز پر فعالیتی داشتی خسته نباشی دوست عزیز ؛)

سلام...
با اجازتون بلـــــــــــــه!
البته روش شما مطمئنا عاقلانه تره!
منتظر دیدن اثارتون می مونم!
ممنون
یا علی

ع.ر.وطن دوست یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 04:09

سلام!

این روز شما رو باید گذاشت کنار روز من! :دی

راستی! ساعت حضور خانوما سر کلاس برام سوال بود!
دانشگاه که میرفتیم! اولین کسایی که سر کلاس بودن خانوما بودن!
یه سرسشون هم که با ارایشهایی که باید از ارایشگر وقت میگرفتن!چه میکنند که اول صبح ترگل و ور گل سر کلاس میشینن؟
ولی اقایون یه ربع اخر کلاس رو میان، تازه باصورت پف کرده!!:دی


در مورد کامنت پست قبل
خانم س-ف !
از هر کسی به اندازه تواناییش سوال و جواب میکنن!:دی
ما تواناییمون در همون حده که شعرای حافظ رو کپی کنیم!:دی
ولی شما ماشا..ا با این قلمتون...! پس به ما حق بدید که شعر شعرای دیگه رو نپذیریم! :دی

یا علی

سلام...

بله بی شک پارادوکس زیبایی می شه!
:دی
راست اش از اون جایی که من در نقاشی کردن مخصوصا روی صورت (!) هیچ گونه استعدادی ندارم نمی تونم حرفی بزنم٬اما اگر این پارامتر رو از ترگل ور گل بودن فاکتور بگیریم٬من در این نیم ساعت به صورت کاملا اراسته و منظم حاضر می شم.شاید بشه گفت ترگل ور گل...
مهم سرعت عمل ه و مقداری سلیقه! ؛) ( یادم بندازید یه پست درباره ی ترگل ورگل بودن بذارم!)
ـــــــــــــــــــــ-
اقای وطن دوست من که کاملا مزاح کردم اما توانایی شما در نوشتن رو حداقل در مقایسه با تعداد وبلاگاتون می شه حدس زد!
پس شکسته نفسی نفرمایید...

یا علی

نیما۱۳۹۴ یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 11:03 http://www.nima1394.blogfa.com

آرزو دارم یه بار شاگردام عکس منو بکشن ولی همشون بی استعدادن شانس من.
منتظر عکسهای استاد هستسم البته بیشتر منتظر هنر شما.

از کجا معلوم؟ شاید کشیدن و به شما نشون ندادن!
:)

سیدامیرحسام یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 17:59 http://gharogati.blogsky.com/

سلام
تجربه جالبی بود! اما امیدوارم دیگه اتفاق نیفته!
یه بارش خوبه تا آدم بعضی چیزا دستش بیاد!
بهتون تبریک میگم! طرح خوبیه! گروه معارف ما که از این تحرکات نداره؟!!
ببخشید ها!! اما فکر کنم از اون دانشجویایی هستید که هر وقتی استادا می بیننتون می گن باز این آمد! و بازم سر درد!! {خنده}
با اون جزیان مهمونی که امین تعریف کرد مشتاق شدم بدون کدوم دانشگاه هستید! که این طوریه!
این قضیه چرت و عوالم کشف و شهودی که توی کلاس های معارف بچه ها دارن گویا که همه گیره!!
یه استاد معارف داریم این ترم روحانی نیست اما خیلی باسواده!
صحبت که میکنه دلم می خواد حرفاش رو بنویسم! خوب همی کار رو هم می کنم. اما یه نکته ای که هست- فکر کنم بچه ها پیش خودشون میگن این دیوونه هستش؟!!
دانشکده شما رو نمی دونم! اما توی فنی مهندسی این موارد مشابه من تقریبا محاله!!
راستی جریان عکس استاد رو که رستگار خانم گفتند برام جالب بود مشتاق شدم که آثار ایشون رو هم ببینم!!
ببخشید اگه یه مقدار طنز آلود صحبت کردم!

صبح نزدیک است و ...

سلام
راست اش یه کم از این چیزی که گفتید فاجعه تر به نظر می رسم! ؛)

من دانشجوی دانشگاه شهید بهشتی هستم! حالا داده های ذهن تون رو بهتر با گفته های امین خان تطبیق بدید!

به به!پس شما هم اهل فن هستید؟ ؛)
ما هم نتظر هنر نمایی های رستگار خانوم می مونیم.
خواهش می کنم...لطف کردید
یا علی

فاطمه یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 18:49 http://ghazal2005a.persianblog.ir

سلام س ف جان

با بنت الهدی کاملا موافقم ... جا داره بهت یه خسته نباشید حسابی گفت... به خصوص که باید با شاگرد هم سر و کله بزنید ...

روزگارت باد شیرین !شاد باش

سلام گلم
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد