نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

سلاااااااااااام!!

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

سلاااااااام!!! 

 

دیروز بلاخره هر جوری بود طلسم تنبلی و شکستم و رفتم نمایشگاه کتاب... 

درست مثل پارسال تنهای تنها. 

واااا خدای من! چه روزی بود. 

به اندازه ی تمام عمرم راه رفتم و اما ففط تونستم دو تا غرفه شو ببینم. 

نه که فکر کنید انقدر محو کتابا شدم که زمان و از دستم در رفت و ... 

نه اقـــــــــــــــــــــــــــــا!! 

چه توقعی دارین شما؟ من هنوزم اگه ساعت مچی دستم نباشه نمی تونم دست راست و چپم رو از هم تشخیص بدم٬بعد هی به من می گن برو ضلع شمالی٬ضلع شرقی!!! 

خوب حق بدین دیگه٬خیــــــــــــــــلی سخت بود!! 

خانومیم دیگه! 

 

(اخیرا تو وبلاگ یکی از دوستان جان بر کف یه مطلبی خوندم در همین احوالات خانومها که خالی از لطف نبود.

بله٬جونم براتون بگه که اینجوری شد که من ۳-۴ ساعتی تو نمایشگاه چرخیدم و تونستم ۲ تا غرفه ی مد نظر رو با موفقیت بازدید کنم! 

 

ماه عسل این همه مشقت کلی کتاب خارجکینی و با کلاس بود!! 

که چند تاشون به درد کلاس زبانم می خورن و چند تای دیگه به درد دانشگاه! 

صبر کنید!!! 

می خواستم چند تا از اون کتابایی که خیلی دوست دارم هم بخرم(به یاد پارسال که سری کامل تفسیرای شهید مطهری و پک کامل تمام سخنرانی هاشونو کتاب دا و ... خریدم) اما چون کتاب نخونده تو این زمینه زیاد تو کتاب خونه ام داشتم خودم و تنبیه کردم و به همین کتابای خارجکینی شیک بسنده کردم و  

خسته اما با لبخند 

برگشتم خونه! 

 

 

پ ن۱)تو این پست یه ریزه زیادی به نکات با مزه شخصیت خانوما اشاره کردم٬برای حفظ عدالت هم که شده این خاطره رو هم نقل می کنم: 

 

روز معلم نزدیک بود و به پیشنهاد من قرار شد از طرف بسیج برای اساتید برگزیده هدیه بگیریم.پیشنهاد کتاب رو دادم و خودم هم رفتم دنبال کار خرید و فاکتور و از این حرفا. 

(بگذریم از مکافات رسندن اونها به دانشگاه٬که جدی جدی سنگین بودن و من بیچاره یه تنه...) 

همه چی اماده بود و فقط مونده بود بسته بندی کادو ها.هر چه قدر دفتر بیسج رو زیر و رو کردیم کاغذ کادو پیدا نکردیم.مسیول پایگاه گفت که به اقای ح ـ ش (مسیول فرهنگی بسیج برادران) بگم تا سریع برامون تهیه کنه. 

با کلی مصیبت پیداشون کردم گفتم: 

اقای ح - ش اگه ممکنه برای بسته بندی کادو ها یه مقداری کاغذ کادو و ربان تهیه کنید. 

لبخندی زد و کفت: خانوم س-ف من هیچ استعدادی تو این زمینه ندارم. 

گفتم کاری نداره که ۱۰ ورق کاغذ کادو ساده ی سورمه ای بگیرید با چند متر روبان نقره ای.کار بسته بندی شو خودمون انجام می دیم. 

چشمتون روز بد نبینه.... 

نیم ساعت بعد ایشون تشریف فرما شدن با ۱۰ ورق کاغذ زرورق نارنجی!!! با کلی عکس خرس نقره ای که روش به زبا شیرین انگلیسی نوشته شده بود : 

love for you 

 

واقعا نمی دونستم چی کار کنم.... 

اومدم خداحافظی کنم که گفتند: ااااااااااااااا٬داشتم روبان ها رو فراموش می کردم و بعد یه نایلکس سفید دادن به من... 

جدا چشمام داشت گیری ویری می رفت.  

رفتم تو اتاق.داشتم مسیله رو واسه بچه ها می گفتم که چشمم افتاد به نایلون روبان... 

n متر روبان نایلونی سبز فسفوری!!!!!! 

بلــــــــــــــــه!! اینم از نبوغ اقایون!! 

 

پ ن۲) یه تشکر جانانه از تمام دوستانی که در نبود صاحب خانه بد اخلاق و ترش رو هم به این خونه سر زدن!! 

شرمنده ی همشونم هستم!!! 

 

پ ن۳) در مدتی که نبودم. کارای خوبی کردم و حسابی سرم گرم بود. 

 

با یکی از استادام رو یه پروژه کار کردم. (با موضوع: تصفیه فاضلاب ها به کمک تالاب ها) 

یه ارایه درباره واریس در مشاغل داشتم 

یه سری کلاس روانشناسی رفتم. 

سر دبیر نشریه دانشگاه شدم.  

کلی فعالیت خوب خوب تو بسیج کردم.

زبانم رو به یه سطح قابل قبول رسوندم. 

کتابای خوب خوب خوندم و  یواشکی به خونه ی شما عزیزان سر زدم و ... 

نظرات 14 + ارسال نظر
امیر دهنوی یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 ساعت 13:55 http://www.linknegar.com

سلام. دوست عزیزم خوشحالم که وبلاگی پربار دارید. از طرف سایت لینک نگار دات کام مزاحمتون میشم. تو این سایت سیستمی کاملا هوشمند طراحی کردیم که با توجه به پارامترهای کاملا عادلانه که از گوگل دریافت می کند تعداد بازدید شما را دریافت کرده و در گوگل و موتورهای جستجوی دیگه مثل یاهو ثبت می کنه. بنابراین هم مطالبتان در سایت ثبت می شود و هم در گوگل ایندکس میشود و هم اینکه تو کلی وبلاگ دیگه هم به نمایش در میاد حسن این کارم اینه که بازدیدتون بیشتر می شه و می تونین سایت پربازدهی رو مدیریت کنید. شما می تونید به هنگام آپ دیت وبلاگ خود لینک مطلب جدید رو تو لینک باکس قرار بدید تا در مدت زمان کمتری مطلبتون بازدید مورد نظرشو بگیره. برای ورود به جمع ما کافیه ثبت نام کنید و کد لینک باکس رو تو قالبتون قرار بدبد و بعدش لینکهاتون رو ثبت کنید. یه خواهش دیگه داریم اونم این که برای ثبت نام از اینترنت اکسپلور استفاده نکنید و از مرور گرهای دیگه ای مثل فایر فاکس، نت اسکیپ و ... استفاده کنید تا ثبت نام دقیق انجام بشه. قبل از ارسال لینک قوانین رو مطالعه بکنید و توجه داشته باشید که در صورت استفاده از یک لینک در زمان های مختلف سیستم به صورت هوشمند شما را حذف کرده و عضویت تان ملغی خواهد شد. اگر به مشکل برخوردین با ای دی ما تماس بگیرین تا کمکتون کنیم.

داود یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 ساعت 14:09 http://yaran1388.blogsky.com/

سلااااااااااااااام خانم س ـ ف

چه عجب...

خیلی دلمون برای نوشته های زیبای شما تنگ شده بود!

بابت سردبیری نشریه دانشگاه و فعالیت تو بسیج هم تبریک میگم.

راستی قضیه اون ۷۱۰ هم خیلی جالب بود...ممنون

ایام به کام

یاحق

سلاااااااااااااااااااااام!!!

باز شما ما رو شرمنده کردید اقا داوود ها...

یک دنیا ممنون
در پناه حق
یا علی

امین یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 ساعت 15:00 http://elahi-gahi-negahi.blogsky.com/

سلام
اول از همه می‌خوام ازتون خواهشی بکنم؛ لطف کنید و هر چه سریع‌تر این مشکل عدم امکان کامنت گذاشتن(بله!) با فایرفاکس رو حل کنید. فکر کنم مشکل از این بارونه ...همین دو دقیقه که با IE مجبور شدم بیام چند سال از عمرم کم شد! (بس که حرص خوردم، کلی روش آیتم زدم تا تونست وبلاگ شما رو بالا بیاره!)
مرگ بر اینترنت اکسپلورر!

واقعاً این نمایشگاه رفتن هم کفش آهنی می‌خواد. نزدیک 7 ساعت اونجا بودم و برعکس شما به 80٪ غرفه‌ها سر زدم!حیف این هفت ساعت!

از همه جالب‌تر عناوین کتاب‌های غرفه بود.باورتون میشه توی یک غرفه کتاب با موضوع آشپزی، کتاب خواص صلوات، نهج البلاغه، کتاب فناوری نانو و کتاب مردان مریخی و زنان ونوسی همزمان به فروش میرسید؟!!! تقریباً در تمام غرفه‌ها این وضعیت بود!
وضعیت آبخوری‌ها، نظافت، محل استراحت و ... هم که خودتون دیدید.نمی‌دونم کی می‌خواهیم یک نمایشگاه آبرومند برگزار کنیم...

جنگ وبلاگی راه انداختید؟! حالا یک استثنا بین آقایون پیدا شده‌ها :):):):):)

سلام

لطفا ارامش خودتون و حفظ کنید امین خان!! ؛)
ان شا الله از سفر که برگشتید خودتون زحمت اش رو بکشید.

مدینه گفتی و کردی کبابم...
ایشالاا همه چی درست می شه٬غصه نخورید!

جنگ؟؟
یه استثنا؟؟

انصافم خوبه هااا :)

د یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 ساعت 17:00

سلام.
:)

علیک سلام
؛)

مهدی یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 ساعت 19:16 http://mafhh.blogsky.com

سلام
به به
میبینم که فعال شدین
خسته نباشین
بحث اقایون و خانمها ؟!!
نکنه انتظار دارین اقایون غذا هم درست کنن؟!!!:)
سالادهم درست کنن با تزئین در سطح بین الملل؟

البته اگه بخوان تو این مسائل هم از ...
:)

یا حق

سلام

انتظار؟؟
اقایون محترم مشکل ایجاد نکنن کسی انتظار لطف نداره!!!
؛)

یه آشنا یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 ساعت 22:53

سلام علیکم

حالا دیگه ما رو قابل نمیدونید از اومدنتون باخبر کنید؟

نمیدونین وقتی این پست بدون سکوت و رخوَت و غم رو دیدم چه حالی شدم...

آخه این بچه بسیجی های سر بزیر و مظلوم چی میدونن کادو چیه؟ اگه منم بودم قطعا کمتر از یه همچین سوتی نمیدادم...!
آخه تا حالا واسه کی خواستن کادو ببرن که این دومیش باشه؟

البته در جای خودش اگه پاش بیفته دنیا رو هم زیر و رو میکنن ها... دست کم نگیرینشون. نبوغ داریم تا نبوغ!

در کل، خیلی خوشحالم که سر حالین و پرشور و سلامت...

یاعلی

علیک سلاام بسیجی! ؛)

شرمنده کردید ما رو.... در خونه ی من همیشه به روی دوستان بازه...

سر بزیر؟ مظلوم؟؟
ای خدااا
مشکل همین جاس دیگه.فرهنگ کادو خریدن بین شون نهادینه نشده. خودمونیم ما تو سال چند تا مناسبت داریم که توش می شه کادو تهیه کرد؟
روز مادر و پدر و استاد و ... به اینا می تونید تولد عزیزانتون رو هم اضافه کنید.
صد البته که کادو دادن اصلا مناسبت نمی خواد.شیرین ترین کادو ها اونایی ان که بی مناسبت داده می شن!!

(تمرین کنید.به درد دنیا و اخرت تون می خوره!!) :)

بله٬ منتظر اثبات توانایی هاشون در سایر زمینه ها می مونیم!!

ممنون از لطف تون
یا علی

رستگار دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 ساعت 00:53 http://saghiye-simin-sagh.blogsky.com

سلام عزیزززززززم
کامنتتو تو وبلاگم دیدم یه کله داشتم یه کله دیگه هم غرض کردم دوکله اومدم اینجا!!! :))

نمایشگاه کتاب رو که نگید! منو که عملا دخترخاله ام به زور از بین غرفه ها کشید بیرون! :)) و بماند که تا برسم خونه خاله ام آرتروز گردن و کمر و ستون فقرات و ... گرفتم از سنگینی کتابا!! :))

ابن جهتیابی به خانم و آقا ربطی نداره! اونجا آدم اینقدر محو کتابا میشه که دست چپ و راستشم گم می کنه! :))

ولی عجب کادوی خوشگلی میشد درست کرد با اون سلیقه ای که برادر به خرج داده بود! میشد قضیه بنفش با خال خال یشمی!! :))

آفرین به شما! بابا این همه کار مفید!
حالا که زبونتون خوب شده بگید ببینم: can you speak english?!! :))

ببخشید زیاد حرف زدم!
چند وقت نبودید جو گیر شدم! :))

یا حق

سلاااام خااانوووم

خوش اومدی.صفا اوردین به این خونه!

این حالت ارتروز و اینارو من سال گذشته با گوشت و خونم لمس کردم... اخ اخ اخ!!

از حق نگذریم من تو خونه مون هم دست راست و چپم و ...

خوشگل نمی شد که!!! خوشگل تر می شد!! اساتید هم کلی شاد می شدن و بهمون افتخار می کردن!! :ی

خواهش می شم!!
بابا جان،منَ انگیلیسی بیلمیرم!! :دی
(تازه به لطف دوستان دارم ترکی یاد می گیرم!!) گادوو الووم!!!

زیاد؟؟ شوخی می کنی؟
بازم اغینورا بیا.خوشحال می شم.

در پناه حق

امین دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 ساعت 07:45

http://www.2daylink.com/linkbox/archives/002662.html

عااالی بودن.
یه دنیا ممنون

س.ح دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 ساعت 12:45

سلام خانوم خانوما
چقد خوشحال شدم اون کامنت رو دیدم..البته ما بدون کامنت هم سر میزنیم به اینجا...دلمون تنگ میشه خوب..مگه چیه؟

در مورد اون اقاه ه چندتا احتمال وجود داره..یکیش اینه که شاید بنده خدا کوری رنگ داشته خوب...اخه بین اقایون شایعه..دی دی

به هر حال موافقم با ::مشکل ایجاد نکنن....

ممنون عزیز
التماس دعا یه کم بیشتر از همیشه.

سلام عزیزکم!!!

قربون اون دلت برم که قد گنجیشکه!!!

وااااااااااااااااااای!! عالی بود با کور رنگی اقایون که به شدت موافقم!

چشم خانوم جان.
منو هم یادت نره
یا علی

سهیل دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 ساعت 13:30 http://daypic.blogfa.com

سلام.

خب مبارکه ...خدارو شکر که دوباره برگشتین...خیلی خوشحالم که برگشتین...

شاید اون بنده خدارو خوب توجیه نکردین و اون فکر کرده که به بچه های کلاس می خواهید کادو بدین :-) :-)
خانم س.ح داشتیم... آقایون کور رنگی ندارن ...توی تشخیص رنگ مشکی و سورمه ای سیر کمی مشکل دارن...فقط کمی... :-)

تازه مگه خرسها نمی تونن از خودشون جمله عاشقانه در کنن ؟؟؟؟ ای بابا اشکالش کجاست؟؟ :-)

خوبه دیگه ... خانمها از چپ و راست دارن آقایونو می کوبن... آقایون همیشه در تمام اعصار مظلوم واقع شدن...

توی این غیبت صغری حسابی فعال بودین... خیلی خوبه ... فکر کنم اگر این بار بجای غیبت صغری یه غیبت کبری داشته باشین شمارو کاندیدای ریاست جمهوری یا شاید هم خود رییس جمهور ببینیم... فکر کنم شما همچین توانایی هایی داشته باشین.... :-)

جریان نمایشگاه کتابتون هم مثل پارسال بود...پارسال هم از سنگینی کتابها و شلوغی ناله می کردین...

راستی چی شد که تصمیم گرفتین برگردین؟؟؟ اینو توضیح ندادین. .. بی انصافیه...

التماس دعا.

یاعلی.

علیک سلام اقا سهیل

توجیه؟ بچه های کلاس؟؟
باور بفرمایید من با اون کاغذ کادو هدیه تولد پسر دایی ۹ ساله ام رو هم کادو نمی کردم!!

ان شا الله که مهدی فاطمه ظهور می کنه و حق پایمال شده اقایون هم احیا می شه!!!
:دی

رییس جمهور؟؟؟؟؟

خونه ام خوب...
بیشتر از هر کس دیگه ای دلتنگ این خونه و مهموناش بودم.

یا علی

سیدامیرحسام دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 ساعت 22:09 http://www.shia-book.blogsky.com/

سلااااااام....
حالتون چه طوره؟
نمیدونید چقدر خوشحال شدم وقتی کامنتتون رو دیدم!
خوشحالم برگشتید اونم با همون نشاط حدود 5 ماه قبل!
من که می دونستم طاقت نمی یارید و برمی گردید؟!
البته با توجه به روحیاتی که ازتون سراغ داشتیم.

(شرمنده دیر نظر میذارم! البته دیروز آمده بودم. چون نظر دادن به این پستتون یه مقدار طنز لازم داشت! گفتم بذارم بعد اذون)

خیلی دلم می خواست بدونم چرا رفتید؟!

( آهای حسام!
ها! کی بیدی تو؟!
منم! وجدانت شیرحسام!
وجدان چی بیده؟! پس تا حالا کجا بیدی؟!
تا حالا خوابیده بیدم...
حالا چی وخوای؟
می گم چیکار داری به کار مردم! مگه تو فوضولی بیدی؟!
با من بیدی وجدان ....!!!!! خودت فوضولی.)

این یه قسمت از مکالمه شیرحسام و وجدان خواب آلودش بود!
نمی دونم چی شد اینجا آمد! فکر کنم خود وجدان نوشته باش!(خنده)
شما ناراحت نشید! با بیل زدم تو مخش که دیگه آدم بشه!(خنده)
-------
ببخشید یه مقدار زیادی خوشمزه بازیمون گل فرمودند!
ما هم مثل دیگر دوستان دجار پدیده جو گرفتگی شدیم!
آدم رو سگ بگیره اما جو نگیره!!! (خنده)

مجدد خوش حال شدم به خاطر رشدی و ترقی که داشتید.
خانم سردبیر.....
خیلی دلم می خواد کاراتون رو ببینم! اگه امکانش هست توی وبتون بذاریدشون.
میگم این زبان هم بدجوری حالم رو گرفت! برا ادامه تحصیل یه رشته ای دلمون رو گرفته که حتما باید زبانت عالی باشه!
حالا حیرون موندم که چییکار کنم؟! میخواستم یه پست مشاوره بزنم و از دوستان کمک بگیرم. خوشحال میشم اگه راهنماییم کنید.

صبح نزدیک است و ...


سلااام اقا سید!

خوش اومدید.
خدا رو شکر که بعد از اذان کامنت گذاشتید.چون من یکی رو که حسابی دل شاد کردید!!! اجرتون با خانوم فاطمه زهرا.

راستش درباره سردبیری.تا قبل از ایم مسولیت بر عهده یکی از اقایون بود که چون این ترم فارغ التحصیل می شن به زور می خوان بدنش به من!!!
هی از من انکار از اقایون محترم اصرار!! تا الان که جبهه اونا پیوز بوده.تا ببینیم خدا چی می خواد.تا قبل از این برای نشریه فقط مطلب می نوشتم.

خدا نکنه حال شما گرفته باشه!! یه خدا قوت بگید و بندازید پشت اش.فکر کنم ۶ ماهه یا نه٬حداکثر یک ساله به جواب برسید.
اما صد البته در این زمینه دوستان پیش کسوتی چون اقای وطن دوست هستن که من سعی می کنم پا تو کفش شون نکنم. :دی


یا علی

ع.ر.وطن دوست دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 ساعت 22:16 http://123tamam.blogsky.com

سلااااام!

مبارکههههه!

تشریف اوردید بالاخره؟!

بابا! چه ایام پر باری رو داشتید!!
به درجاتی هم که رسیدید!! :))


ما که منتظر بازگشت سر فرازانه بودیم! :دی

اقایون کارشون درستههههه!! :)))
باید به من میگفتید! سلیقه من حرف نداره!! :))

راستی! این ماه عسل چی بود؟!!!

شوخی بود؟ منظور " ما حصل" بود!؟ :دی

زنده باشید
دعامون کنید
یا علی

سلاااام اقای وطن دوست کبیر.

درجات؟؟
اقایون که صد البته کارشون درسته.اما اشکال اینجاس که کار خانوما بعضا درست تره!! :دی

*ماه عسل* به جای *ما حصل* با همون استفاده معنایی اومده به خاطر خرید کتابای شیک و خارکینی گفتم از یه کلمه شیک و خارجکینی استفاده کرده باشم!!

چشم.شما هم همین طور
یا علی

سیدامیرحسام دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 ساعت 22:18 http://www.shia-book.blogsky.com/

راستی!!!
بابا آخه چرا اینقدر آقایون رو اذت می کنید شما ها!
ما از دست جامعه شما نباید یه مقدار هم آسااااااایش داشته باشیم!(خنده)

آقایون یه کم کلی نگرن دیگه! کاریش نمیشه کرد!!
الان که فکر می کنم می بینم انتخابش بدم نبوده ها!(خنده)
خوب استادش رو دوست داشته! مگه بد آدم برا استاش بمیره!!!(خنده)

ماهم از این دست سوتی های خانمای دانشجو داریم تو دست و بالمون هان!! اونم بسیار!
ببینید خودتون این وحدت رو دارید بهم میزنید!(خنده)
الان اعلام جنگ شده؟! وضعیت قرمزه؟!(خنده)

خاطره جالبی بود بالاخره توی هر ده هزار تا یه دونه پیدا میشه دیگه!!!
شما ناراحت نباشید! طبیعی هستش.

ممنون.....

صبح نزدیک است و ...

اذیت؟
خانوما اقایون رو یا اقایون خانوما رو؟؟

بله.فقط یه کم.خانوم ها هم فقط کمی جزیی نگرن!

نه اقا.لطفا وحدت رو به هم نزنید که اقا زیاد به وجودش سفارش کردن.
ما تسلیم.
همه خوبن٬همه چی هم اروومه!! :دی

یا علی

بابالنگ دراز چهارشنبه 29 اردیبهشت 1389 ساعت 20:13 http://khateratebarani.blogsky.com/

سلام
در مورد این اقای ح - ش باید بگم شاید یه خورده بی انصافی میکنین و تقصیر رو به اغایون نسبت میدین
واقعا متاسفم که یکی در همچین مقام مسول فرهنگی یه ارگانی مثل بسیج و دانشگاه واقعا نمیدونن و نمیتونن چند ورق کاغذ کادو بگیرن
اونوقت چجوری میخوان این مسئولیتو به نحو احسن انجام بدن

شاید امثال افرادی مثل شما که به مراتب با سوادتر و با علاقه تر هستید در این مسئولیتها و در تمامی سطوح مدیریتی کشور با لیاقتتر هستید و افراد متخصص در همه ی امورات کشوری واقعا به کناری افکنده شده اند
بازم متاسفم
------------------------
از اینکه به کلبه ی کوچیکم سر زدید ممنونم
بازم منتظرتون هستم

سلام

نگید این جوری تو رو خدا...
ایشون واقعا با استعداد و با سوادن و به حق هم دارن خوب فعالیت می کنن.ایده های خوب و جالبی هم می دن.
گل بی عیب خداست.
فراموش نکنیم.
:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد